کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیرکمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیرکمان
لغتنامه دهخدا
تیرکمان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) در تداول ؛ قوس قزح . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
بجکم
لغتنامه دهخدا
بجکم . [ ب َ ک َ ] (ترکی ، اِ) تیرکمان . نام گز کمان است به ترکی . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ) (یادداشت مؤلف ).
-
گژنه
لغتنامه دهخدا
گژنه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جغد. بوم . صرد. به ترکی کوجکن یا کوجوکن گویند و پر او را به تیرکمان می بندند. (شعوری ج 2 ورق 305). رجوع به گژگن شود.
-
تیر خوردن
لغتنامه دهخدا
تیر خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بنفسه کنایه از خسته شدن به زخم تیر. کنایه از رسیدن تیر بر چیزی . (آنندراج ). اصابت تیر بر چیزی یا بر کسی . زخمی شدن از تیرکمان یا تیر تفنگ وجز اینها : چو موش آنکه نان و پنیرش خوری به دامش درافتی وتیرش خوری ....
-
اشکوب
لغتنامه دهخدا
اشکوب . [ اَ ] (اِ) بمعنی اشکو است که هرمرتبه از پوشش خانه باشد. (برهان ) (آنندراج ). هر مرتبه از پوشش که به تازی طبقه خوانند. (سروری ). مخفف آشکوب . (فرهنگ نظام ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آشکوب شود. || آسمانه و بتازیش سقف خوانند. (هفت قل...