کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیراندازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیراندازی
لغتنامه دهخدا
تیراندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) کمانکشی و انداختن تیر خواه تیر کمان باشد یا گلوله ٔ تفنگ و یا توپ و سایر اسلحه آتشی . (ناظم الاطباء). رمایة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیرانداز. تیر انداختن . پرتاب کردن تیر از کمان و گلوله از توپ و تفنگ و جز اینه...
-
جستوجو در متن
-
متخاصل
لغتنامه دهخدا
متخاصل . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) گروبندنده بر تیراندازی . (آنندراج ). با یکدیگر گرو بسته در تیراندازی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصل شود.
-
چرخ اندازی
لغتنامه دهخدا
چرخ اندازی . [ چ َ اَ ] (حامص مرکب ) کمانداری . || تیراندازی با کمان سخت . تیراندازی . رجوع به چرخ انداز شود.
-
تخاصل
لغتنامه دهخدا
تخاصل . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) گرو بستن بر تیراندازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). گرو بستن یکدیگر بر تیراندازی . (آنندراج ).
-
حتنان
لغتنامه دهخدا
حتنان . [ ح َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حتن : هما حتنان ؛ برابرند در تیراندازی و جز آن .
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (اِ) قسمی از پرده که درپشت آن بهادران تیراندازی می کنند. (ناظم الاطباء).
-
شخ کمان
لغتنامه دهخدا
شخ کمان . [ ش َ ک َ ] (ص مرکب ) سخت کمان . تیراندازی که کمان او بسیار سخت باشد و کشیدن کمان سخت دلیل بر قوت و قدرت بسیار است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیراندازی که کمان وی بسیار سخت بود. || پرزور و قوی و باقدرت . (ناظم الاطباء).
-
متناضل
لغتنامه دهخدا
متناضل . [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نبرد کننده در تیراندازی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رشک برنده در تیراندازی . (ناظم الاطباء). رجوع به تناضل شود.
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ِ ] (ع اِ) مرماة. تیر پیکان گردی که بدان تیراندازی آموزند. (ناظم الاطباء). پیکان گرد که بدان تیراندازی تعلیم کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرماة شود.
-
تنضال
لغتنامه دهخدا
تنضال . [ ت َ ] (ع مص ) تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ناضَلَه ُ مناضلةً و نضالاً و تنضالاً. || گفتگوی عذر پیش آوردن و رفع کردن : ناضل عنه . (ناظم الاطباء).
-
رشق
لغتنامه دهخدا
رشق . [ رِ ] (ع اِمص ) تیراندازی و هرچه بر آن گرو کنند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم است از رَشْق بمعنی تیراندازی . (از اقرب الموارد). || (اِ) جانب و وجه آن [ تیراندازی ]، ومنه قولهم : رمینا رشقاً؛ اذا رموا کلهم دفعة فی جهةواحدة. ...
-
کشوبا
لغتنامه دهخدا
کشوبا. [ ک َ ] (اِ) کمان تیراندازی به لغت زند و پازند و در این معنی کشونا نیز آمده است . (برهان ) .
-
نشان رفتن
لغتنامه دهخدا
نشان رفتن . [ ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تیراندازی ، قراول رفتن . (یادداشت مؤلف ). نشانه رفتن . رجوع به نشانه رفتن شود.
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . [ دَ وَ ] (ع اِ) فضل آبایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیراندازی به جلو و یا عقب . (ناظم الاطباء).