کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تگ دو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تگ دو
لغتنامه دهخدا
تگ دو.[ ت َ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) تفحص و دوندگی در کاری وتجسس . || تعب و ماندگی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تگ آوردن
لغتنامه دهخدا
تگ آوردن . [ ت َ وَدَ ] (مص مرکب ) حمله ور شدن . روی آوردن : وگر مخالف حصنی کشد ز آهن و سنگ بر او تگ آرند از روزن و در، آتش و آب .مسعودسعد.
-
تگ زدن
لغتنامه دهخدا
تگ زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دویدن . تاخت زدن . با شتاب رفتن : هزار سال بگرد حریم او نرسدبه پای آهو اگر تگ زند چو نافه عبیر.اثر (از آنندراج ).
-
تگ بن
لغتنامه دهخدا
تگ بن . [ ت َ ب ُ ] (ص مرکب ) نیک بی عمق و کم تگ . (ناظم الاطباء).
-
تگ و تاب
لغتنامه دهخدا
تگ و تاب . [ ت َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از قرار و آرام . (آنندراج ) : خسک ریخته بر گذر خواب رافراموش کرده تگ و تاب را.نظامی (از آنندراج ).
-
تگ و تاز
لغتنامه دهخدا
تگ و تاز. [ ت َ گ ُ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تگاپوی . تاختن و دویدن . (فرهنگ رشیدی ). دویدن و تاختن . (آنندراج ) : پای در دامن قناعت گیرتا نسوزی به آتش تگ و تاز. صائب .نفست از طول امل چند بود در تگ و تازرسن این سگ دیوانه کنی چند دراز.واعظ قزوینی (از ...
-
جستوجو در متن
-
شوط
لغتنامه دهخدا
شوط. [ ش َ ] (ع اِ)شوط بَراح ؛ شغال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شوط باطل ؛ گرد آفتاب که از روزن خانه نماید، لغتی است در سین مهمله یعنی سوط. (منتهی الارب ). لغتی است در سوط باطل . (از اقرب الموارد). || تگ تا نهایت . ج ، اشواط. (منتهی الارب ...
-
تگاور
لغتنامه دهخدا
تگاور. [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) بمعنی اسب تیزرو و این مرکب است از تگ که بمعنی دویدن باشد و از لفظ آور که صیغه ٔ امر است . (غیاث اللغات ). معنی ترکیبی آن منسوب به تگ است از عالم دلاور و تناور و معهذا اطلاق آن بر مرکب آمده و بعضی گویند اسب رهوار خصوصاً گوئ...
-
اریامن
لغتنامه دهخدا
اریامن . [ اَ م ِ ] (اِخ ) آریامن . امیرالبحر خشیارشا، و او سرداری رشید و شجاع و عادل بود. در جدال سالامین ، تمیستوکل با او مصاف داد. امیرالبحر مزبور بر یک کشتی بزرگ سوار بود و از آنجا تگ مترجر تیر و زوبین بر یونانیان میبارید، چنانکه از بالای دیواری ...
-
فلق
لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گف...
-
چهارنعل
لغتنامه دهخدا
چهارنعل . [ چ َ / چ ِ ن َ ] (اِ مرکب ) قسمی از رفتن اسب به شتاب . تاخت سریع اسب . چهارگامه .تگ سریع اسب . دو سریع. چهارنعل دو زمان یا سه زمان یا چهار زمان دارد. ولی معمولاً دارای سه زمان است . در زمان اول فقط یک پای خلفی اسب با زمین تماس دارد وسه پای...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َ ] (ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوی ، تک : در تک زمان ؛ زمانی کوتاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || تا و تک هر دو تنها بود. (لغت فرس اسدی چ...
-
گرد آمدن
لغتنامه دهخدا
گرد آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اجتماع کردن . فراهم آمدن . جمع شدن . جمع گشتن . انجمن شدن . فراهم شدن . تجوق . تقلص . تکمهل . (منتهی الارب ). احتشاد. ازدلاف . (زوزنی ) (منتهی الارب ). حفل . محتفل . (منتهی الارب ) : سبوح و مزکت بهمان گرفت و دیزه ...