کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تگرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تگرگ
لغتنامه دهخدا
تگرگ . [ ت َ رَ ] (اِ) پایه و پی دیوار. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
تگرگ
لغتنامه دهخدا
تگرگ . [ ت َ گ َ ] (اِ) ژاله و یخچه باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). ژاله که به هندی اولا گویند و در سراج نوشته تگرگ بمعنی آب بسته که از آسمان بارد و بعضی ژاله نوشته و ژاله بمعنی شبنم نیز دیده شده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ژاله . (صحاح الفرس )...
-
جستوجو در متن
-
حب البرد
لغتنامه دهخدا
حب البرد. [ ح َب ْ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تگرگ . دانه ٔ تگرگ و یخچه .
-
برف خوره
لغتنامه دهخدا
برف خوره . [ ب َ خوَ / خ ُ رَ / رِ ](اِ مرکب ) تگرگ های بسیار ریز که گاه گاه در آخر زمستان بارد. و این تگرگ ها در وزن میانه ٔ تگرگ و برف است . دانه های خرد و مدور که زمستان بارد و این دانه ها خردتر از تگرگ است و آبدار نیست . و گویند برف گسترده یا تود...
-
ابرد
لغتنامه دهخدا
ابرد. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) سردتر. - ابردُ مِن عَضْرَس ؛ سردتر از تگرگ .|| (ص ) سحاب ٌ ابرد؛ ابر تگرگ بار. || یوم ٌ ابرد؛روزی سرد.
-
قطقط
لغتنامه دهخدا
قطقط. [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) ریزه ترین باران ، یا باران پیوسته ٔ بزرگ قطره ٔ پیاپی بارنده ، یا تگرگ ، یا تگرگ ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
براد
لغتنامه دهخدا
براد. [ ب ُ ] (ع مص ) ضعیف دست گردیدن . || رسول ساختن . || تگرگ زده شدن . برد القوم (بصیغه ٔ مجهول )؛ تگرگ زده شدند، و همچنین بردت الارض ؛ تگرگ زده شد زمین . || (ص ) سرد. (از منتهی الارب ).- ماء براد ؛ آب سرد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
سگنجه
لغتنامه دهخدا
سگنجه . [س َ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) تگرگ و برد. (ناظم الاطباء).
-
بنات السحاب
لغتنامه دهخدا
بنات السحاب . [ ب َ تُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) تگرگ . (از المرصع).
-
سنگچه
لغتنامه دهخدا
سنگچه . [ س َ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب ) ژاله باشد که تگرگ است . (برهان ). تگرگ و ژاله و لفظ چه برای نسبت است . (غیاث ) : گرچه بچشم عوام سنگچه چون لؤلؤ است لیک تف آفتاب فرق کند این و آن .خاقانی .
-
شخکاسه
لغتنامه دهخدا
شخکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). ژاله . (برهان ). تگرگ . ژاله . یخچه . (سروری ). تگرگ . (رشیدی ). تگرگ که باران منجمد است . (فرهنگ نظام ) : بر ...
-
برد
لغتنامه دهخدا
برد. [ ب َرَ ] (ع اِ) تگرگ . (مهذب الاسماء). تگرگ و یخچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ژاله و تگرگ . (غیاث اللغات ). صاحب لغت نامه ٔ مقامات حریری برد را ژاله ترجمه کرده است . (از یادداشت مؤلف ). حب الغمام . حب المزن . حب . (یادداشت مؤلف ). واحد آن ب...
-
نیلرام
لغتنامه دهخدا
نیلرام . (اِخ ) نام فرشته ای که پرورنده و رب النوع برف و باران و تگرگ است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
تبروری
لغتنامه دهخدا
تبروری . [ ت َ ] (اِ) بلغت بربری و افریقایی تگرگ را گویند. (از دزی ج 1 ص 140).