کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکه تکه بهم پیوستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بهم پیوستن
لغتنامه دهخدا
بهم پیوستن . [ ب ِ هََ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) با هم متصل شدن . ملحق شدن . بهم آمدن : ودیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل بهم پیوستند. (کلیله و دمنه ). هر دو شق بهم پیوست . (کلیله و دمنه ).
-
گل هم کردن
لغتنامه دهخدا
گل هم کردن . [ گ َ ل ِ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهم پیوستن . به یکدیگر پیوستن . با هم یکی کردن . بهم انداختن .
-
لحوق
لغتنامه دهخدا
لحوق . [ ل ُ ] (ع مص ) باریک میان گردیدن . (منتهی الارب ). باریک میان شدن . (تاج المصادر). || بهم شدن دو چیز. بهم شدن دو چیز یا بیشتر. (منتخب اللغات ). پیوستن چیزی به چیزی . به دنبال چیزی پیوستن . پیوستن . رسیدن . دررسیدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جر...
-
جوش دادن
لغتنامه دهخدا
جوش دادن . [ دَ] (مص مرکب ) جوشانیدن چنانکه آب بر آتش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و آن تری گوشت را دیگرباره یک جوش بدهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بهم پیوستن دو چیز سخت چون دو تکه فلز. التصاق دادن . لحیم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ...
-
تلاحم
لغتنامه دهخدا
تلاحم . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) باهم پیوستن . (زوزنی ) (مجمل اللغة). پیوسته شدن .(ناظم الاطباء). بهم پیوستن چیزی سپس متباین بودن آن . || تقاتل . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) پیوستگی استخوانها بهم . (ناظم الاطباء).
-
انطباق
لغتنامه دهخدا
انطباق . [ اِ طِ ] (ع مص ) موافق و برابر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بهم پیوستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِمص ) بهم پیوستگی . (ناظم الاطباء). || برابری . یکسانی .
-
ارتقاش
لغتنامه دهخدا
ارتقاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارتقاش در حرب یا قتال ؛ بهم پیوستن در جنگ .
-
بهم دوختن
لغتنامه دهخدا
بهم دوختن . [ ب ِ هََ ت َ ] (مص مرکب ) یکی کردن . بهم پیوستن : گر زمین و زمان بهم دوزی ندهندت زیاده از روزی .؟ (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
جمر
لغتنامه دهخدا
جمر. [ ج َ ] (ع مص ) گردآمدن . (منتهی الارب ). گرد آمدن و بهم پیوستن . (از اقرب الموارد). || جستن در قید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خدرک آتش دادن بکسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دور و یکسو کردن کسی را. (منتهی الارب ). || نیازمند ک...
-
صفحه بندی
لغتنامه دهخدا
صفحه بندی . [ ص َح َ / ح ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل صفحه بند. ستون ها را در مطبعه بصورت صفحه درآوردن . بصورت صفحه پیوستن ستونهای مطالب چیده شده در چاپخانه را. از ستونهای چیده صفحه بهم پیوستن . این کلمه با شدن و کردن صرف شود.
-
بهم آوردن
لغتنامه دهخدا
بهم آوردن . [ ب ِ هََ وَ دَ ] (مص مرکب ) گردکردن . جمع آوردن . فراهم آوردن . پیوستن : چون سواران سپه را بهم آورده بودبیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه . منوچهری .آیدفرقش بسلام قدم حلقه صفت پای و سر آرد بهم .نظامی .
-
جایزان
لغتنامه دهخدا
جایزان . [ ی ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در فارس که از بهم پیوستن رودخانه ٔ تاب و رودخانه ٔ درمش تشکیل میشود. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
رتب
لغتنامه دهخدا
رتب . [ رَ ت َ ] (ع مص ) هر چهار انگشت را فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چهار انگشت را بهم پیوستن . (از اقرب الموارد). || رنجه شدن . (دهار).
-
اصو
لغتنامه دهخدا
اصو. [ اَص ْوْ ] (ع مص ) اصوِ نبت ؛ بسیار شدن گیاه و بهم پیوستن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خرق و التیام
لغتنامه دهخدا
خرق و التیام . [ خ َ ق ُ اِ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پاره شدن و باز بهم پیوستن : حکما در خرق و التیام افلاک منکرند. (غیاث اللغات ).