کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکس
لغتنامه دهخدا
تکس . [ ت َ ک َ ] (اِ) تکژ. دانه ٔ انگور بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 192). دانه ٔ انگور بود. یعنی استخوان انگور. (اوبهی ). بمعنی تکز است . (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی تکژ است که تخم و دانه ٔ انگور باشد و بعربی عجم گویند. (برهان ). تخم انگور که میان غژب...
-
واژههای همآوا
-
تکث
لغتنامه دهخدا
تکث . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] با خواسته ٔ بسیار. (حدود العالم ).
-
جستوجو در متن
-
تکسل
لغتنامه دهخدا
تکسل . [ ت َ ک َ ] (اِ) بمعنی تکسک است که دانه و هسته ٔ انگور باشد. (برهان ) (از آنندراج ). تکس و تکژ و هسته و تخم انگور. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکز و تکژ و تکس و تکسک و تکش شود.
-
تگژ
لغتنامه دهخدا
تگژ. [ ت َ گ َ ] (اِ) دانه ٔ انگور که میان غژم باشد آنرا تکس و تکش نیز گویند. (آنندراج ). استخوان انگور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکس و تکژ شود.
-
تکوژ
لغتنامه دهخدا
تکوژ. [ ت َ ک ُ ] (اِ) هسته ٔ انگور و تکژ. (ناظم الاطباء). رجوع به تکژ و تکس شود.
-
تکژ
لغتنامه دهخدا
تکژ. [ ت َ ک َ /ک ُ / ک ِ ] (اِ) استخوان انگور بود و بعضی تکس خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 179). دانه ٔ انگور که میان غژم بود و آنرا تکس و تکش نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). استخوان میان انگور باشد یعنی دانه ٔ او. (اوبهی ). استخوان و تخم انگور باش...
-
تکج
لغتنامه دهخدا
تکج . [ ت َ ک َ ] (اِ) تکژ. تکس : معرفت تمام رسیدن انگور دشخوار است و اعتماد بر ذوق نیست . جماعتی گفته اند نشان رسیدگی انگور آنست که تا مدت شش روز نهاده باشد متغیر نگردد و گروهی گفتند، تکج در میانش سیاه گردد... (یواقیت العلوم از یادداشت بخط مرحوم دهخ...
-
تکیز
لغتنامه دهخدا
تکیز. [ ت َ ] (اِ) تخم و استخوان انگور را گویند. (برهان ) (آنندراج ). هسته و تخم انگور و تکژ. (ناظم الاطباء). رجوع به تکژ و تکس شود.
-
پکس
لغتنامه دهخدا
پکس . [ پ َ ک َ ] (اِ) استخوان انگور باشد که در میان غژم بود یعنی دانه ٔ انگور : آن خوشه بین چنانکه بکی خیک پرنبیدسربسته و نبرده بدو دست هیچکس بر گونه ٔ سیاهی چشم است غژب اوی هم بر مثال مردمک چشم ازو پکس . بهرامی (از صحاح الفرس ).دیده ٔ حاسد بتو چون ...
-
تکسک
لغتنامه دهخدا
تکسک . [ ت َ / ت ِ ک َ ] (اِ) بمعنی تکس است که تخم و استخوان انگور باشد. (برهان ) (آنندراج ). بمعنی تکس است . (فرهنگ جهانگیری ). تکسل . (ناظم الاطباء) : کله سرش از دبوس منکر بشکست همچو تکسک مویز و دانه ٔ خرما.سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشید...
-
تکش
لغتنامه دهخدا
تکش . [ ت َ ک َ ] (اِ) استخوان انگور. (صحاح الفرس ). تخم و دانه ٔ انگور را هم گفته اند. (برهان ). هسته ٔ انگور. (ناظم الاطباء). رجوع به تکز تکژ و تکس شود. || مخفف ته کش ، بمعنی ته نشین : تکش با تلاوش درآمیخته چنین رودی از هر دو انگیخته .نظامی (اقبالن...
-
غژب
لغتنامه دهخدا
غژب . [ غ ُ ] (اِ) دانه ٔ انگوری راگویند که از خوشه جدا افتاده باشد و شیره و تخم در میانش باشد؛ یعنی تازه بود و خشک نشده باشد. (برهان قاطع). دانه ٔ انگور. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ اوبهی ). دانه ٔ انگور که پخته و تازه...
-
مردمه
لغتنامه دهخدا
مردمه . [ م َ دُ م َ / م ِ ] (اِ مصغر) مردمک . مردمک چشم . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). مردم دیده : آن خوشه بین چنانک یکی خیک پر نبیدسر بسته و نبرده بدو دست هیچ کس بر گونه ٔ سیاهی چشم است غژم اوهم بر مثال مردمه ٔ چشم از او تکس . بهر...