کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکاو
لغتنامه دهخدا
تکاو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی تکاب است که زمین آب کند و دوره ٔ کوه و زمینی که در آن بعضی جاها آب ایستاده و بعضی جاها روان و بعضی جاها خشک و بعضی سبز باشد. (برهان ). همان تکاب است . (از شرفنامه ٔ منیری ). تبدیل تکاب است و به همان معنی آمده . ...
-
تکاو
لغتنامه دهخدا
تکاو. [ ت َ ] (اِخ ) (تنگ ...) در فارس ، در حوالی بهبهان تنگی است که آنرا تنگ تکاو گویند و مومیایی که از آنجا بدست آید بهترین مومیایی است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
تکاو
لغتنامه دهخدا
تکاو. [ ت َ ] (اِخ ) روستایی است از ولایت گنجه ، چنانکه حکیم سنائی گفته : داشت زالی به روستای تکاومهستی نام دختری و سه گاو.(انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به تگاو شود.
-
واژههای مشابه
-
تنگ تکاو
لغتنامه دهخدا
تنگ تکاو. [ ت َ گ ِ ت َ ] (اِخ ) نام دره ای است در ولایت کهکیلویه ٔ فارس که حاکم نشین آنجا شهر بهبهان است و در آن تنگ معدن مومیایی خوب است ...(انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
تگاو
لغتنامه دهخدا
تگاو. [ ت َ ] (اِخ ) تکاو. رجوع به تکاو و تگاب شود.
-
تکاه
لغتنامه دهخدا
تکاه . [ ت َ ] (اِ) تکاو. تکاب . قیف . ترجهاله .ترجهاره . بتو. راحتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تگاب
لغتنامه دهخدا
تگاب . [ ت َ ] (اِخ )روستایی است از ولایت گنجه . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). رجوع به تکاو شود.
-
ترجهاله
لغتنامه دهخدا
ترجهاله . [ ت َ ج ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) قیف . تکاو. تکاب . تکاه . بتو. راحتی . ترجهاره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترجهاره و ترجهالی شود.
-
تگاو
لغتنامه دهخدا
تگاو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی تگاب است که زمین پست پرآب و علف . || ظرفی که به عربی قیف میگویند. || جنگ و خصومت . || پرده ای از موسیقی .(برهان ). به همه ٔ معانی رجوع به تکاو و تگاب شود.
-
تنگ تکاب
لغتنامه دهخدا
تنگ تکاب . [ ت َ گ ِ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان است که 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). و رجوع به تنگ تکاو شود.
-
تگاب
لغتنامه دهخدا
تگاب . [ ت َ ] (اِ) پیاله ای باشد از نقره و غیره که در ته آن لوله ای نصب کرده باشند و با آن شراب و گلاب و امثال آن در شیشه کنند و آنرا به عربی قیف گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تکاب شود. || زمین نشی...
-
خکاو
لغتنامه دهخدا
خکاو. [ خ َ ](اِخ ) نام ولایتی است و آنرا خگاو نیز گویند. (از برهان قاطع). و در انجمن آرای ناصری آمده است آنرا خرگاو می گویند و مخفف آن خکاو یا خگاو است : داشت زالی بروستای خگاومهستی نام دختری و سه گاو. سنائی .در حاشیه برهان قاطع آمده است صحیح آن بجا...
-
طرجهالة
لغتنامه دهخدا
طرجهالة. [ طَ ج َ ل َ ] (معرب ، اِ) پنگانچه . کاسه ٔ خرد. (منتهی الارب ). طرجهارة. (آنندراج ). قیف . فنجانه . تکاو. طرجهارة. || نوعی از پنگانهای روئین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). طرجهارة. این کلمه معرب «ترکهار» است . (دزی ج 2 ص 30).