کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تپانچه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه کردن . [ ت َ چ َ/ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به طپانچه کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
تپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه خوردن . [ ت َ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُر دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . لطمه خوردن . رجوع به طپانچه خوردن شود.
-
تپانچه خوری
لغتنامه دهخدا
تپانچه خوری . [ ت َ چ َ / چ ِ خوَ / خ ُ ] (اِمص مرکب ) سیلی خوردن . رجوع به طپانچه و تپانچه شود.
-
تپانچه زنان
لغتنامه دهخدا
تپانچه زنان . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تپانچه زدن : بفریاد از ایشان برآمد خروش تپانچه زنان بر سر و روی و گوش . (بوستان ).رجوع به طپانچه زنان شود.
-
واژههای همآوا
-
طپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه کردن . [ طَ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . || مجازاً پیکار و زد و خورد کردن : روبه که کند طپانچه با شیردانی که به دست کیست شمشیر.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب . (دهار). خیزابه یافتن . || طپانچه زدن موج . (منتهی الارب ). تپان...
-
چک زدن
لغتنامه دهخدا
چک زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیده زدن . سیلی زدن . تپانچه زدن . صَفع.ذَح ّ. با کف دست ضربه ٔ سخت به صورت کسی نواختن . و رجوع به چک شود. || پاک کردن خرمن گندم کوفته از کاه بوسیله ٔ چک . چارشاخ زدن . (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدر...
-
چاکانیدن
لغتنامه دهخدا
چاکانیدن . [ دَ ] (مص ) چکاندن . چکانیدن . بمعنی چکانیدن باشد. (برهان ) (جهانگیری ). (ناظم الاطباء). قطره قطره ریختن آب و جز آن . (ناظم الاطباء) : پیش سائل زر بچاکاند بهنگام جواب پیش نحوی موی بشکافد بهنگام سؤال . فرخی .|| بمعنی خالی کردن است ، چه تپ...
-
چپ زدن
لغتنامه دهخدا
چپ زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گمان میکنم بمعنی سیلی و تپانچه زدن باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در چپ زدن خرد شوی راست دانی چپ خود ز جانب راست دانسته شوی بکار دانی بر سر صحیفه ٔ معانی . امیرخسرو (از امثال و حکم ).- خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ...
-
دررفتن
لغتنامه دهخدا
دررفتن . [ دَرْ، رَ ت َ ] (مص مرکب ) رفتن . (ناظم الاطباء).- از جا دررفتن ؛ در اصطلاح عامه ، عصبانی شدن . ناگهان خشمناک شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای بشدن . || داخل شدن . درآمدن . درون آمدن . (ناظم الاطباء). بدرون رفتن . فروشدن . درشدن . (یادد...
-
مرز
لغتنامه دهخدا
مرز. [ م َ ] (ع اِ) عیب . زشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کلمه ٔ فارسی معرب است به معنی : حباس که بدان آب را حبس کنند و نگه دارند.(از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرز به معنی برآمدگی اطراف کرت زراعت شود. || (مص ) چنگول گرفتن نه سخت ...
-
بانگ آوردن
لغتنامه دهخدا
بانگ آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) آواکردن . فریاد کردن .- بانگ آوردن از... ؛ آوا برآوردن از : چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته منم خو کرده با بوسش چنان چون باز برمسته . رودکی .- به بانگ آوردن ؛ واداشتن به بانگ کردن . به صدا آوردن : سفال را ...