کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَّعْمَلُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعمل
لغتنامه دهخدا
تعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
واژههای همآوا
-
طامل
لغتنامه دهخدا
طامل . [ م ِ ] (ع ص ) مردپلیدزبان . || بیباک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دوقو. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دوقو شود و آن را طله ملو نیز گویند. دوقوا. (فهرست مخزن الادویه ). تخم گزر. بزرالجزر. تخم حویج .
-
تعمل
لغتنامه دهخدا
تعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
جستوجو در متن
-
متعمل
لغتنامه دهخدا
متعمل . [ م ُ ت َ ع َم ْ م ِ ] (ع ص ) سختی کشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ساعی در کار و زحمت کش . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمل شود.
-
تحلیل عقلی
لغتنامه دهخدا
تحلیل عقلی . [ ت َ لی ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجزیه ٔ عقلی را تحلیل عقلی نامیده اند. اجزاء عقلی یعنی همان اجزاء تحلیلی است که به تعمل و تجزیه ٔ عقلی حاصل میشود. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). تجرید. انتزاع عقلی . التجرید فی الوهم .
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) شجرة سحماء حجازیة تعمل منها القداح و هی عتیقة العود لها وریقة تعلوها صفرة و تعلو صفرتها غبرة دون ورق الخبازی . (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
داق
لغتنامه دهخدا
داق . [ داق ق ] (ع ص ) عیب گوی مسلمانان . ج ، دَقَقَة. (منتهی الارب ). ظاهرکننده ٔ عیوب مردم . (از اقرب الموارد). || کوبنده : و خاصیته (خاصیة الطلق ) انه لو دقه الداق ... لم تعمل فیه شیئاً. (ابن البیطار).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) موصلی . مؤلف صفةالصفوة (جزء 4 ص 161) آرد که : از احمد المیمونی از ولد میمون بن مهران روایت است که گفت : احمد الموصلی نزد ما آمد و من نزد او رفتم . مرا گفت : یا احمد ان تعمل قد عمل العاملون قبلک ، و ان تعبد فقد تعبد المتعبدون ...
-
حجرالرحی
لغتنامه دهخدا
حجرالرحی . [ ح َ ج َ رُرْ رَ حا ] (ع اِ مرکب ) سنگ آسیا. آسیاسنگ . قوف . سنگی است سیاه و با سوراخها مانند اسفنج و با صلابت و از جبال طرف شرقی حلب خیزد و در آخر سیم گرم و خشک و محلل و حابس خون حیض و چون گرم کرده سرکه را بر او ریخته عضو را ببخار او نگه...
-
روفس
لغتنامه دهخدا
روفس . [ ف ُ ] (اِخ ) نام حکیمی است یونانی . (برهان ) (از آنندراج ). طبیب یا گیاه شناس که ابن البیطار در مفردات فراوان از او نقل آورد از جمله در شرح کلمه ٔ رمان و خبز و حاشا. او راست : کتاب التدبیر. (یادداشت مؤلف ). ابن ندیم آرد: روفس طبیبی یونانی ا...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
طباشیر
لغتنامه دهخدا
طباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم نی میباشد مدور است مانند درهم . و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد، از آنجا آتش برآید، و در نیستان افتد، طباشیر بن...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (علم ...) آن را علم تصریف نیز گویند. در نفائس الفنون آرد: تصریف عبارت از معرفت اصولی است که در آن کمیت ابنیه ٔ کلمات عرب و کیفیت اوزان و تغییرات لاحقه بدان را بدون اعتبار اعراب وبنا معلوم کنند و مقصود از ابنیه صیغ کلمات عربست وکل...