کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تِه،تِهک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تهک
لغتنامه دهخدا
تهک . [ ت َ هََ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خاک . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زمین و خاک و گرد و غبار. (ناظم الاطباء). || (ص ) تهی باشد چون برهنه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 266). به معنی تهی ...
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) زیر و پایین را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) : ز شرم دایه سر در ته فکنده زبان بسته ز پاسخ ، لب ز خنده . (ویس و رامین ).آقای دکتر معین آرد: معنی نخست آن (ته ) خالی است از اوستائی «توسن » (خالی شدن )، پهلوی «توهیک » (تهی و خالی )،...
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) نامی است که در شمیرانات و اطراف طهران به درخت داغداغان دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاو در جنگل شناسی ساعی ص 231 شود.
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ِه ْ ] (ص ) تهی و خالی . (ناظم الاطباء).
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ِه ْ/ ت ِ هَِ ] (ع اِ اشاره ) مانند ذِه و یا ذِه ِ کلمه ٔاشاره به مؤنث است ؛ یعنی این زن . (ناظم الاطباء).
-
ته
لغتنامه دهخدا
ته . [ ت ُه ْ ] (اِ) تفو را گویند که آب دهن است و آب دهن انداختن را هم گفته اند. (برهان ) (از آنندراج ). تف و آب دهن . (ناظم الاطباء). رجوع به تف و تفو شود.
-
ته ته
لغتنامه دهخدا
ته ته . [ ت َه ْت َه ْ ] (ص ) افزوده شده و انبوه شده . (ناظم الاطباء).
-
ته ته
لغتنامه دهخدا
ته ته . [ ت ُه ْ ت ُه ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند. || حکایت لکنت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تهی و تهک
لغتنامه دهخدا
تهی وتهک . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی ُ ت َ هََ ] (ص مرکب ، ازاتباع ) این لغت از اتباع است به معنی برهنه و عریان و تهی و خالی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خالی و برهنه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ای ز همه (زهر؟) مردمی تهی و تهک مردم نزدیک تو چرا ...
-
نیم ته
لغتنامه دهخدا
نیم ته . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه .نصف شده . تقسیم شده به دو بخش . (فرهنگ فارسی معین ).- نیم ته کردن ؛ تقسیم کردن . به دو نصف کردن . (ناظم الاطباء).- || از کمر گرفته انداختن . (غیاث اللغات ). از کمر گرفت...
-
یک ته
لغتنامه دهخدا
یک ته . [ ی َ / ی ِ ت َه ْ ] (ص مرکب ) یک لا. یک تو. یکتا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک تهی و یکتا شود.
-
یزه ته
لغتنامه دهخدا
یزه ته . [ ی َ زَ ت َ ] (اِخ ) ریشه ٔ ایزد. (یادداشت مؤلف ). یزته . رجوع به ایزد شود.
-
ته پا
لغتنامه دهخدا
ته پا. [ ت َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تحت القوة و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج ) : زهر مار است باده در ناهارته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج ).بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم ن...
-
ته پیاله
لغتنامه دهخدا
ته پیاله . [ ت َه ْ / ت َ هَِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ته جرعه . (آنندراج ). شرابی که در ته جام باقیمانده باشد. (ناظم الاطباء). آنچه از مشروب در ته پیاله بجای ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ته پیاله که بر خاک گشتگان ریزی مرا که سوخته ای مغز و استخوا...
-
ته دل
لغتنامه دهخدا
ته دل . [ ت َه ْ دِ/ ت َ هَِ دِ ] (اِ مرکب ) درون دل . (ناظم الاطباء).- از ته دل ؛ از صمیم قلب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : تبعیت کردم به سید خود... از روی اعتقاد و از ته دل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم صائب شدند از ته...