کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُلْقِيَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تلقی
لغتنامه دهخدا
تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).
-
تلقی
لغتنامه دهخدا
تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (ع مص ) دیدار کردن . || پیش آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیش باز شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی از کسی فراگرفتن . (ت...
-
تلقی کردن
لغتنامه دهخدا
تلقی کردن . [ ت َ ل َق ْ قی ک َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن . قبول کردن : به سمع رضا تلقی کردن . به حسن قبول تلقی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
ممضا
لغتنامه دهخدا
ممضا. [ م ُ ] (ع ص ) امضاشده و تصدیق شده و رقم شده . (ناظم الاطباء). ممضی . رجوع به ممضی شود.- ممضا داشتن ؛مورد موافقت و مصدق و قابل قبول تلقی کردن و پذیرفتن .
-
رهبة
لغتنامه دهخدا
رهبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) ترس . (ناظم الاطباء) (دهار) : رهبة لا رغبة آن جماعت را در ترشیز بگذاشت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). || الرهبة فی الدعا؛ان تلقی کفیک فترفعهما الی الوجه . (ناظم الاطباء).
-
عرفاء
لغتنامه دهخدا
عرفاء. [ ع ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَریف . (منتهی الارب ). رجوع به عریف شود. || ج ِ عارف . (ناظم الاطباء). ج ِ عارف ، چنانکه علماء و شعراء جمع عالم و شاعر باشد. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). در تداول فارسی معمولاً جمع «عارف »تلقی شود. (فرهنگ فارسی م...
-
روح حساس
لغتنامه دهخدا
روح حساس . [ ح ِ ح َس ْ سا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقول غزالی از مراتب ارواح نورانیه ٔ بشریه است و آن روحی است که محسوسات را بوسیله ٔ حواس پنجگانه تلقی میکند و گویی این اصل و اول روح حیوانی است زیرا حیوانیت حیوان بدان است و بچه ٔ شیرخواره نیز آن را...
-
شش انگشتی
لغتنامه دهخدا
شش انگشتی . [ ش َ / ش ِ اَ گ ُ ] (ص نسبی ) شش کلکی . (یادداشت مؤلف ). دارای شش انگشت . اعنش . آنکه او را شش انگشت بردست باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شش انگشت شود.- سادات شش انگشتی ؛ سلسله ای از سادات که به ارث غالباً شش انگشت بر دست داشتند و از ...
-
متلقی
لغتنامه دهخدا
متلقی . [م ُ ت َ ل َق ْ قی ] (ع ص ) ملاقات کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که میرسدو پیش می آید و دیدار میکند و روبرو میگردد. (ناظم الاطباء). || زن باردار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع ب...
-
ملقی
لغتنامه دهخدا
ملقی . [ م ُ ] (ع ص ) اندازنده و افکننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : فلما جاء السحرة قال لهم موسی القوا ما انتم ملقون . (قرآن 80/10). قالوا یا موسی اما ان تلقی و اما ان نکون نحن الملقین . (قرآن 115/7).
-
باردار گردیدن
لغتنامه دهخدا
باردار گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) حامله شدن . رجوع به باردار شدن شود: عِلْق ، عَلاقة، عَلَق ، عُلوق ، تَلَقّی ، عُقوق ، عَقَق ؛ باردار گردیدن زن . (منتهی الارب ). رجوع به باردار گشتن و باردار شدن شود: فرعون بر تخت و در خواب بود، هر دو خلوت کرد...
-
دستج
لغتنامه دهخدا
دستج . [ دَ ت َ ] (معرب ، اِ) تعریب دسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و علی الغلق مفتاح معلق طوله سبعة أذرع له أربعةعشر (کذا) دندانکة أکبر من دستج الهاون .(معجم البلدان ذیل کلمه ٔ سد یأجوج و مأجوج ). و تلقی [ برجل الغراب ] فی هاون مجر... و تدق بدست...
-
مرموق
لغتنامه دهخدا
مرموق . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمق . رجوع به رمق شود. || نگریسته شده . (آنندراج ). باز نگریسته . به ناگاه سبک نگریسته . (ناظم الاطباء). || مورد نظر. عالی : چون به خدمت رسید او را به اعزاز و اکرام تلقی کرد و به محل مرموق و مکان معمور مخصوص ...
-
مقابلت
لغتنامه دهخدا
مقابلت . [ م ُب َ / ب ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مقابلة. مقابله . و رجوع به مقابلة و مقابله شود. || دشمنی . مخالف .ستیزه جویی : و آن کس که به مقابلت و مقاتلت تلقی کرد... با اتباع و اولاد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 17). هنگام مقابلت و...