کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تلان
لغتنامه دهخدا
تلان . [ ت َ ] (ع ق ) اکنون . اصل آن ، الان است و «ت » را بر آن افزودند چنانکه در تحین . (منتهی الارب ). الان و اکنون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وصلینا کمازعمت تلانا؛ ای الان . (اقرب الموارد).
-
تلان
لغتنامه دهخدا
تلان . [ ت َ ](اِ) تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء).
-
تلان تین
لغتنامه دهخدا
تلان تین . [ ت ُ ت ِ ی َ ] (اِخ ) پادشاه قسمتی از ایلیریه و معاصر اسکندر. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 صص 1229-1230 شود.
-
واژههای همآوا
-
تلان
لغتنامه دهخدا
تلان . [ ت َ ] (ع ق ) اکنون . اصل آن ، الان است و «ت » را بر آن افزودند چنانکه در تحین . (منتهی الارب ). الان و اکنون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وصلینا کمازعمت تلانا؛ ای الان . (اقرب الموارد).
-
تلان
لغتنامه دهخدا
تلان . [ ت َ ](اِ) تالان و تاراج و غارت و یغما. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تحین
لغتنامه دهخدا
تحین . [ ت َ ] (ع اِ، ق ) هنگام و حین . (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب ). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجرة السعدی :العاطفون تحین ما من عاطف والمطعمون زمان َ این المطعم . (اقرب الموارد).و گاه...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . [ ت َ ] (ع حرف ) کلمه ٔ نفی به معنی لیس . و قوله تعالی : لات حین مناص (قرآن 3/38)؛ یعنی نیست گریزگاه و التاء زائدة کما فی ثمت و رُبت او شبهوا لات بلیس و اضمروا فیها اسم الفاعل و لا تکون الامع حین و قد تحذف و هی مرادة کما فی قول مازن بن مالک : ح...
-
اراب
لغتنامه دهخدا
اراب . [ اِ ] (اِخ ) از آبهای بادیه است . و یوم اراب از ایام عربست که در آن هذیل بن هبیرة الاکبر التغلبی با بنی ریاح بن یربوع حرب کرد و زنان ایشان را برده گرفت و چارپایان ایشان ببرد. مساوربن هند گوید:و جلبته من أهل ابضة طائعاًحتی تحکم فیه أهل اراب ...
-
اکنون
لغتنامه دهخدا
اکنون . [ اَ ] (ق ) الحال و این زمان . (برهان ). حالا و کنون و الحال و در این وقت و این زمان . (ناظم الاطباء). به معنی الحال و این زمان است و ایدر و الحال و فی الحال ودمان و الان و بالفعل و اینک و همینک از مترادفات آن است . (از آنندراج ). این وقت . (...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و مورخین عهد قدیم هم چنین نوشته اند ولی مورخین قرون اسلامی او را اسکندر ۞ یا اسکندر الرومی ۞ ...