کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُف تُفه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تف
لغتنامه دهخدا
تف . [ ت َ / ت َف ف ] (اِ) حرارت بود یعنی گرمی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 246). بخار و گرمی باشد.(فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). بخار و حرارت و گرمی را گویند. (برهان ). گرمی باشد. (اوبهی ). گرمی آتش و جز آن . (شرفنامه ٔ من...
-
تف
لغتنامه دهخدا
تف .[ ت ُف ف ] (ع اِ) چرک ناخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یا اتباع اُف ّ است . ج ، تِفَفَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند تفاً لک ؛ یعنی دور بادی و پلید بادی . (از اقرب الموارد). || آنچه بماند از ط...
-
اخ تف
لغتنامه دهخدا
اخ تف . [ اَ ت ُ ] (اِ مرکب ) بلغمی که از گلو با آواز بدهن آرند و بیرون اندازند. آب دهان . خیو. بصاق . بزاق . || باستهزاء، نشان دولتی بر سینه و کلاه .- امثال :اخ تفش را پیش مرغ نمی اندازد ؛ بسیار ممسک و بخیل است .
-
تف انداختن
لغتنامه دهخدا
تف انداختن . [ ت ُ اَ ت َ] (مص مرکب ) تف افگندن . و رجوع به تف افگندن شود.
-
تف باد
لغتنامه دهخدا
تف باد. [ت َ ] (اِ مرکب ) سموم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
گوهر تف دار
لغتنامه دهخدا
گوهر تف دار. [ گ َ / گُو هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ) گوهری که داغ سفید داشته باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : تمام رس نبود باده ای که کف داردکه عیب دار بود گوهری که تف دارد.صائب (از بهار عجم ).
-
گهر تف دار
لغتنامه دهخدا
گهر تف دار. [ گ ُ هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف گوهر تف دار. رجوع به همین کلمه شود.
-
تف و تاب
لغتنامه دهخدا
تف وتاب . [ ت َ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از تف بمعنی گرمی و حرارت و تاب به همین معنی : از بهر که بایدت بدینسان شو و گیروز بهر چه بایدت بدینسان تف و تاب . کسایی .نسوزد تنش زآتش و تف و تاب ز دریاست خود بیم نایدش ز آب . اسدی .رجوع به تف و تاب وتب و...