کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُرَابٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) ترشح بود از آب و روغن که اندک اندک از کوزه و غیره پالایش گیرد و بترابد بیرون . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 22). ترابیدن آب بود. (حاشیه ٔ همان کتاب ). پالائیدن آب بود از جائی . (ایضاًحاشیه ٔ همان کتاب ). فروچکیدن روغن بود از ظرف...
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت ِ ] (ع اِ) بن دست گوسپند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). منه حدیث علی علیه السلام : لئن ولیت بنی امیة لانفضهم القصاب التراب الوذمة. (منتهی الارب ). || آن یا جمع تَرْب بالفتح است مخفف تَرَب یا صواب الوذام التربه است و آن وذام...
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) ابن عمربن عبید کاتب مصری ، مکنی به ابوالنعمان . از ابواحمدبن الناصح روایت کند. او در ذی قعده ٔ 427 هَ . ق . بسن 85سالگی درگذشت . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 171).
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد (اسلام آباد غرب ) است که در دوازده هزارگزی جنوب باختری شاه آباد و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ شاه آباد به ایلام قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 235 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول...
-
تراب
لغتنامه دهخدا
تراب . [ ت ُ ] (ع اِ) خاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء). بعربی خاک را گویند. (برهان ) (جهانگیری ). خاک خشک . (غیاث اللغات ). زمین نرم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، اتربه ، تربان ، و در آن ده لغت ...
-
تراب هالک
لغتنامه دهخدا
تراب هالک .[ ت ُ ب ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هالوک . رهج الفار. سم الفار. مرگ موش . شُک . رجوع به تراب الهالک شود.
-
تراب آباد
لغتنامه دهخدا
تراب آباد. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان انار است که در شهرستان رفسنجان و هشتادوسه هزارگزی شمال باختری رفسنجان و چهارهزارگزی شوسه ٔ رفسنجان به یزد قرار دارد. جلگه ای سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه ، شغل اهالی زراع...
-
تراب آلوده
لغتنامه دهخدا
تراب آلوده . [ ت ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خاک آلوده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : پاک و صافی شو و از چاه طبیعت بدرآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده . حافظ.بوسه ازتشنه لبی سینه گذارد بر خاک تا شد از خط، لب لعل تو تراب آلوده .صائب (از آنندراج ).
-
تراب الشاردة
لغتنامه دهخدا
تراب الشاردة. [ ت ُ بُش ْ شا رِ دَ ] (ع اِ مرکب ) خاک جزیره ایست . (الفاظ الادویه ). جزیره ایست در روم که در آنجا هوام متکون نمی گردد و خاک او جهت اسقاط زلوئی که در حلق چسبیده باشد آزموده است حتی گندم و جومزروع آنجا همین خاصیت دارد. (تحفه ٔ حکیم مؤم...
-
تراب الصیدا
لغتنامه دهخدا
تراب الصیدا. [ ت ُ بُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) خاک مغاره ٔ صیدا است که در بلاد شام است و خوردن یک مثقال آنرا با تخم نیمبرشت جهت التیام استخوان شکسته مجرب دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
تراب الطرف
لغتنامه دهخدا
تراب الطرف . [ ت ُ بُطْ طَ رَ ] (ع اِ مرکب ) خاکی که از چهارراه برگیرند. (آنندراج ).
-
تراب الفار
لغتنامه دهخدا
تراب الفار. [ ت ُ بُل ْ ] (ع اِ مرکب ) تراب الهالک . اسم سم الفار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
تراب القی
لغتنامه دهخدا
تراب القی . [ ت ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) کنگرزد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). صمغالحرشف .
-
تراب المربعات
لغتنامه دهخدا
تراب المربعات . [ ت ُ بُل ْ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خاک چهارراه است و از تراب الطرق که خاک راههای غیر چهارراه باشد الطف و اعدل است و بسبب مصادمات مختلفه بغایت مجفِّف و منقّی ِ جراحات چرک دار و باعث التیام او،و جهت استحکام اعضای مسترخیه نافع و جز...
-
تراب الهالک
لغتنامه دهخدا
تراب الهالک . [ ت ُ بُل ْ ها ل ِ ] (ع اِ مرکب ) تراب الفار. سم الفار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرگ موش . شُک . رهج الفار: و به انفاس ممسک الارواح از تراب الهالک حافظالاجساد برانگیزد. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 91)