کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَپجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ] (اِخ ) یکی از شهرهای قدیم که در مرز و بوم دان واقع و مسقطالرأس جلیات دلاور فلسطینیان است (اول سموئیل 17:4) و یکی از شهرهای پنجگانه ٔ ایشان بود (یوشع 13:3 و اول سموئیل 6:17 و عاموس 6:2 و میکاه 1:10) که بنی عناق آن را یکی از شهرهای حصاردار خو...
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ] (عبری ، اِ) در عبری محل فشردن انگور (صحیفه ٔ یوشع 11: 22). (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج َ ] (اِخ ) قومی باشند فرومایه وصحرانشین در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : احمد با خاصگان خود و تنی چند که گناهکارتر بودند، سواری سیصد بگریختند و تلک از دم وی بازنشد و نامه ها نبشته بود به هندوان عاصی جتان تا راه این مخذول فروگی...
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج َت ت ] (ع مص ) دست سودن گوسپند تا فربهی از لاغری آن معلوم شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج ِ ] (اِخ ) یکی از اقوام قدیمی اروپا بودند که در کوههای مجارستان و رومانی سکنی داشتند. بعضی از مورخان قدیم آنان را از اقوام اسکیت میدانند و بعضی دیگر از اقوام داچ یا تراکیامیشمارند. ملکه ٔ ایشان پادشاه ایران کیخسرو را به فرماندهی تومیریس و هم...
-
جت
لغتنامه دهخدا
جت . [ ج ِ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح ، به نوعی از هواپیما اطلاق میشود که دارای حرکت جتی است و حرکت جتی آن جهش به پیش است که برای متحرک بر اثر تخلیه ٔ خلفی سیل مواد لازم برای حرکت ایجاد میشود. در راکتها عامل موجب حرکت از سوختن اکسیژن انباشته شده در د...
-
تپ
لغتنامه دهخدا
تپ . [ ت َ ] (فعل امر) فعل امر از مصدر تپیدن . (فرهنگ نظام ) : فراغت بین که در بنیاد کار است متپ کین کارساز استادکار است . عطار (از فرهنگ جهانگیری ).|| (اِمص ) اسم مصدر تپیدن . (فرهنگ نظام ). تپاک . تپیدن . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا...
-
تپ
لغتنامه دهخدا
تپ . [ ت ِ / ت ُ / ت َ ] (اِ صوت ) صدای افتادن چیزی .
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ](اِ صوت ) حکایت صوت تپش دل بر اثر ترس یا جز آن آواز حرکت قلب . با زدن کردن صرف شود: دلم تپ تپ میزد. میترسیدم و دلم تپ تپ میکرد. || آواز افتادن انجیر رسیده از درخت و جز آن یکی پس از دیگری .
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ت َ ت َ ] (اِ صوت ) آواز چیزی که بر چیز نرم خورد مانند دست زدن بخروار پنبه و امثال آن . (لغت محلی شوشتر). || مالیدن کوران بچیزی یا به جستن راه و بتاریکی جستجو کردن مطلقاً. (لغت محلی شوشتر). || آواز پای جمعی را گویند که با هم راه روندیا دوند ...
-
نخل جت
لغتنامه دهخدا
نخل جت . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش لنگه ٔ شهرستان لار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
جت حافر
لغتنامه دهخدا
جت حافر. [ ج ِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای زبولون است که در اراضی حافر واقع بود. (اول پادشاهان 4:10). و بعضی گمان برده اند که موضعش همان مزرعه المشهد میباشد که بمسافت دو میل بطرف شرقی سفوریه واقع شده ومسقطالرأس یونس نبی باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جت حافر
لغتنامه دهخدا
جت حافر. [ ج ِ ] (عبری ، اِ مرکب ) به عبری فشردن گاه چاه . (دوم پادشاهان 14:25) (از قاموس کتاب مقدس ).
-
احشام جت
لغتنامه دهخدا
احشام جت . [ اَ ؟ ] (اِخ ) قریه ای است به دوفرسنگی شمالی برازجان . (فارسنامه ).
-
خشم جت
لغتنامه دهخدا
خشم جت . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) همان احشام جت است در فارس . (از فارسنامه ابن بلخی ).