کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَوَجَّهَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توجه
لغتنامه دهخدا
توجه . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) روی فرا چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). روی نهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روی آوردن ، یقال : توجهت نحوک و الیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن (غیاث اللغا...
-
توجه داشتن
لغتنامه دهخدا
توجه داشتن . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ت َ ] (مص مرکب ) دقت داشتن . زیر نظر داشتن . مراقب بودن . || نگاه و نظر مرحمت به کسی یا چیزی داشتن . رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توجه کردن
لغتنامه دهخدا
توجه کردن . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توجه نمودن . دقت کردن . روی کردن به چیزی . مراقبت کردن . || نظر مرحمت بکسی داشتن . ملاطفت و مهربانی کردن بکسی . ابراز علاقه کردن بکسی . رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توجه نمودن
لغتنامه دهخدا
توجه نمودن . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) ملاطفت کردن . نوازش نمودن . (ناظم الاطباء). توجه کردن . || روی نهادن به ... روی کردن به ... روی بسوی چیزی یا کسی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای همآوا
-
توجه
لغتنامه دهخدا
توجه . [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ] (ع مص ) روی فرا چیزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). روی نهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روی آوردن ، یقال : توجهت نحوک و الیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رو بسوی چیزی یا به کسی آوردن (غیاث اللغا...
-
جستوجو در متن
-
توجهات
لغتنامه دهخدا
توجهات . [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ توجه . ملاطفتها و نوازشها و دقتها. (ناظم الاطباء). رجوع به توجه شود.
-
روحی سمرقندی
لغتنامه دهخدا
روحی سمرقندی . [ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) از شاعران عهد ازبکیه بود و در سرودن قطعه دست داشت . این قطعه از اوست :به پیر خرد گفتم ای راه دیده که چون بگذرم من از این پرخطر پل سویم دید از شفقت و گفت با من پس از فکر بسیار و چندین تأمل توجه توجه توجه توجه...
-
الو
لغتنامه دهخدا
الو. [ اَ ل ُ ] (فرانسوی ، صوت ) هنگام تلفن کردن برای توجه مخاطب گویند.
-
خودنکوهی
لغتنامه دهخدا
خودنکوهی . [ خوَدْ / خُدْ ن ِ ] (حامص مرکب ) عیب خوددیدگی . توجه بعیب خود.
-
عنایةا
لغتنامه دهخدا
عنایةا. [ ع ِی َ تُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) توجه و لطف خداوند. || (اِخ ) آن را نام مردان نهند که در این مورد مصدر است بمعنی اسم مفعول ، یعنی مورد توجه خداوند.
-
مرعیة
لغتنامه دهخدا
مرعیة. [ م َ عی ی َ ] (ع ص ) مرعیه . تأنیث مَرعی ّ که نعت مفعولی است از مصدر رعی و رعایة. رجوع به مرعی و رعی و رعایة شود. || قابل توجه و قابل پاس داشتن . (ناظم الاطباء).- مصالح مرعیه ؛ کارهای قابل توجه . (ناظم الاطباء).
-
هوش و گوش
لغتنامه دهخدا
هوش و گوش . [ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هوش و حواس .- هوش و گوش کسی باز بودن ؛ خوب توجه داشتن . نیک متوجه بودن .
-
دل نه
لغتنامه دهخدا
دل نه . [ دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) دل نهنده . کسی که توجه کند و خاطر خود را استوار نماید. (ناظم الاطباء).