کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَقْعُدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تقعد
لغتنامه دهخدا
تقعد. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص )قیام نمودن به امر کسی . || بازداشتن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی ). || ترک دادن کاری را و بنشستن از آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظ...
-
واژههای همآوا
-
تقعد
لغتنامه دهخدا
تقعد. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص )قیام نمودن به امر کسی . || بازداشتن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی ). || ترک دادن کاری را و بنشستن از آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظ...
-
جستوجو در متن
-
متقعد
لغتنامه دهخدا
متقعد. [ م ُ ت َ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) ترک دهنده کاری را و بنشیننده از آن . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاجز و ناتوان از کردن کاری . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقعد شود.
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اَ ] (ع صوت ) بمعنی اَلا (هان ) باشد و بیشتر قبل از قسم قرار گیرد:اما و الذی ابکی و اضحک و الذی امات و احیا و الذی امره الامر...یعنی هان سوگند به آنکه بگریاند و بخنداند و آنکه میراند و زنده کند و فرمان فرمان اوست ... (ازاقرب الموارد). || (ق ) ...
-
جازمه
لغتنامه دهخدا
جازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که برای شرط بکار میروند و دو فعل را بنام شرط و جزا جزم میدهند کلم مجازات یا اسماء جازمه گویند ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دؤاد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲبن عبادبن سلام بن عبدهندبن لخم بن مالک بن قیض بن منعةبن برجان بن دوس بن الدّئل بن امیّةبن حذیفةبن زهربن ایادبن نزاربن معدبن عدنان الأیادی القاضی . او بمروّت و عصبیت معروف و وی را با معت...