کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَجِدُوهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جابرس
لغتنامه دهخدا
جابرس . [ ب َ ] (اِخ ) جابلسا: ایهاالناس لوطلبتم ابنا لنبیکم مابین جابرس الی جابلق لم تجدوه غیری و غیر اخی . (از خطبه ٔ امام حسن (ع ) بنقل از عیون الاخبار ج 2 ص 172). و رجوع به جابلسا شود.
-
تفأل
لغتنامه دهخدا
تفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امث...
-
جابلق
لغتنامه دهخدا
جابلق . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است بمشرق برادر جابلص . (منتهی الارب ). جابلقا: دو شارستان اند یکی بمشرق و یکی بمغرب آنکه بمشرق است جابلق است و آنکه بمغرب است جابَلَس خوانند. (ترجمه ٔ بلعمی ). جابلق شهری است در اقصای مغرب : ابوروح از ضحاک از ابن عباس روا...
-
جازمه
لغتنامه دهخدا
جازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که برای شرط بکار میروند و دو فعل را بنام شرط و جزا جزم میدهند کلم مجازات یا اسماء جازمه گویند ...