کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اعتقادی
لغتنامه دهخدا
اعتقادی . [اِ ت ِ ] (اِ) بهمان معنی اعتقاد است که فارسیان گاهی یاء معروف بدان ملحق کنند. (آنندراج ) : تویی مراد و تویی مطلب و تویی مقصودهمه توئی و همین است اعتقادی ما.ملاشانی تکلو (از آنندراج ).
-
بی یسمع
لغتنامه دهخدا
بی یسمع. [ ی َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یسمع، فعل مفرد مضارع ) به من می شنَوَد. به وسیله ٔ من می شنَوَد : رو که بی یسمع و بی یبصر تویی سر تویی چه جای صاحب سر تویی .مولوی .
-
کنست
لغتنامه دهخدا
کنست . [ ک َ ن َ ] (اِ) آتشکده و آتشخانه . (برهان ) (آنندراج ). آتشکده را نامند و آن را کنشت نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). آتشکده . (ناظم الاطباء) : تویی معبود در کعبه و کنستم تویی مقصود در بالا و پستم . مولوی (از جهانگیری ).رجوع به کنشت شود.
-
وهاب
لغتنامه دهخدا
وهاب . [ وَهَْ ها ] (ع ص ) بخشنده . (مهذب الاسماء). نیک بخشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار بخشنده . (غیاث ) : تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل .منوچهری .
-
جهان کهین
لغتنامه دهخدا
جهان کهین . [ ج َ ن ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشاره به آدم صفی علیه السلام است . || انسان . بشر. عالم صغیر . (برهان ):پس بصورت عالم اصغر تویی پس بمعنی عالم اکبر تویی .مولوی .
-
مالک القلوب
لغتنامه دهخدا
مالک القلوب . [ ل ِ کُل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ) خداوند دلها : از راه بِرّ و لطف تویی مالک القلوب وز روی امر و نهی تویی مالک الرقاب .رشید وطواط.
-
خفیف سالم
لغتنامه دهخدا
خفیف سالم . [خ َ ف ِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بحری از بحورعروضی بر وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن ، چون : چرخ انصاف را مدار تویی باغ اقبال را مدار تویی ؟ (یادداشت بخط مؤلف ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین تُوَیی . از مردم توی ، موضعی از اعمال همدان . محدث است .
-
بیشداد
لغتنامه دهخدا
بیشداد. (ص مرکب ) که در داد و عدل سابق است : ز کاووس و کیخسرو و کیقبادتویی بیشدادی به از پیشداد. نظامی .رجوع به پیشداد شود.
-
بی یبصر
لغتنامه دهخدا
بی یبصر. [ ی ُ ص ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یبصر، فعل مفرد مضارع ) به من می بیند. به وسیله ٔ من می بیند : رو که بی یسمع و بی یبصر تویی سر تویی چه جای صاحب سر تویی . مولوی .مأخوذ است از حدیث «و مایزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احبه فا...
-
یاری رس
لغتنامه دهخدا
یاری رس . [ رَ ] (نف مرکب ) یاری رسنده . رسنده به طریق یاری در جمیع ازمنه و احوال . (آنندراج ). به یاری رسنده . به کمک آینده . یاری دهنده : بزرگا بزرگی دها بی کسم تویی یاوری بخش و یاری رسم . نظامی (از آنندراج ).تویی یاری رس فریاد هرکس به فریاد من فری...
-
یقینی
لغتنامه دهخدا
یقینی . [ ی َ ] (اِخ )هروی یا هراتی . نسبت او به یزد اشتباه است . یقینی از شعرای معاصر جامی شاعر سلطان حسین میرزا بود و به فارسی و ترکی اشعار دل انگیز دارد. بیت زیر از اوست :صبحی که دم به مهر نزد یک نفس تویی نخلی که بر نخورد از او هیچکس تویی .(از فره...
-
سندباد
لغتنامه دهخدا
سندباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام حکیم هندی که مسعودی مؤلف مروج الذهب و ابن الندیم او را واضع «سندبادنامه » دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین ) : ویژه توئی در گهر سخته تویی در هنرنکته تویی در سمراز نکت سندباد. منوچهری .چه خوش آمد این نکته در سندبادکه عشق آتش ا...
-
تغیر پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
تغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیردبوستانی است که هرگز نزند باد خزانش .سعدی .
-
کبرآوردن
لغتنامه دهخدا
کبرآوردن . [ ک ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) تکبر کردن . کبر فروختن . باد کردن : نه گر چون تویی با تو کبر آوردبزرگش نبینی به چشم خرد.سعدی (بوستان ).