کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توژی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توژی
لغتنامه دهخدا
توژی . (اِ) مهمانی کودکان ،مر همدیگر را به اینکه جمعی از کودکان فراهم آمده وهر یک چیزی آماده کرده طعام پزند و یکدیگر را مهمانی کنند. (ناظم الاطباء). توشی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
توشی
لغتنامه دهخدا
توشی . (اِ) توژی باشد که ضیافت کردن اطفال است یکدیگر را و آن را در خراسان دانگانه می گویند و در مازندران پلاپچکاک نامند. (برهان ) (از آنندراج ). توژی . دانگانه . (ناظم الاطباء). در تهران و مشهد و بروجرد دنگی گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
وژنگ
لغتنامه دهخدا
وژنگ . [ وُ ژَ ] (اِ) توژی [ توزی ] باشد جگری رنگ که بر پایین تیر یعنی جایی که پیکان را محکم می کنند، بپیچند. (برهان ) (آنندراج ). توز جگری که بالاتر از پیکان بر تیر پیچند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : پی کمان تو را خون دشمن است سریش نی سهام تو را از...
-
دانگانه
لغتنامه دهخدا
دانگانه . [ ن ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: دانگ + انه ). صاحب آنندراج گوید اصل کلمه دانگ گانه است یعنی یک عدد دانگ . و یک گاف را حذف کرده اند. (آنندراج ). || در اصطلاح سهمی که هر کس دهد در مهمانی و غیره . آن باشد که چون جمعی بسیر و گشت روند هر یک زر...