کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توپچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توپچی
لغتنامه دهخدا
توپچی . (اِخ ) قصبه ای از دهستان حنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 3440 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
توپچی
لغتنامه دهخدا
توپچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مأخوذ از ترکی ، لشکری توپ دار و لشکری که سلاحش توپ است . (ناظم الاطباء). آنکه توپ انداختن داند و بدین اسم در قشون معین است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فرد یا افرادی که اداره ٔ توپ را از جهت فنی اعم از نشانه گیری و...
-
واژههای مشابه
-
توپچی باشی
لغتنامه دهخدا
توپچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) فرمانده توپخانه . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 23 شود.
-
توپچی کندی
لغتنامه دهخدا
توپچی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد است که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
توپ انداز
لغتنامه دهخدا
توپ انداز. [ اَ ] (نف مرکب ) کسی که توپ می اندازد. توپچی . رجوع به توپچی و توپ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
گولنداز
لغتنامه دهخدا
گولنداز. [ ل َ ] (نف مرکب ) مخفف گوله انداز و گوله خود مخفف گلوله است . توپچی باشد. (آنندراج ). توپچی و گلوله انداز. (ناظم الاطباء). رجوع به گوله شود.
-
شرخجی
لغتنامه دهخدا
شرخجی . [ ش َ] (معرب ، ص ) معرب چرخچی . توپچی . (یادداشت مؤلف ).
-
گوله انداز
لغتنامه دهخدا
گوله انداز. [ ل َ / ل ِ اَ ] (نف مرکب ) گلوله انداز و توپچی . (ناظم الاطباء). رجوع به گوله و گولنداز شود.
-
طوبجی
لغتنامه دهخدا
طوبجی . (معرب ، اِ) (ترکی : طبجی ) توپچی . (دزی ج 2 ص 66).
-
لطفعلیخان
لغتنامه دهخدا
لطفعلیخان . [ ل ُ ع َ ] (اِخ ) گرجی . توپچی باشی کریمخان زند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 339).
-
میرآتش
لغتنامه دهخدا
میرآتش . [ ت َ ] (اِ مرکب ) توپچی باشی و داروغه ٔ توپخانه . (ناظم الاطباء). داروغه ٔ توپخانه که قزلباش آن را توپچی باشی خوانند. (آنندراج ). داروغه ٔ توپخانه . (غیاث ) : لشکر اهل سخن را خسروم آرزو، میرآتشم شیخ آذری است .سراج المحققین خان آرزو (از آنند...
-
امیرخان
لغتنامه دهخدا
امیرخان . [ اَ ] (اِخ ) پسر یاربیک خان میش مست توپچی باشی . از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه و فهرست آن شود.
-
چهچهه
لغتنامه دهخدا
چهچهه . [ چ َ چ َ ه َ ](اِخ ) دوست محمد. نام توپچی نصرالله میرزا فرزند نادرشاه افشار بوده است . (مجمل التواریخ گلستانه ص 19).