کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توپخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توپخانه
لغتنامه دهخدا
توپخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آن قسمت از اداره ٔ لشکری که سلاحشان توپ است . (ناظم الاطباء). اداره ٔ توپهای نظام . اداره ٔ توپها و توپچیان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || جایی که توپها را در آن می گذارند. (ناظم الاطباء). قرارگاه توپها. محل تمرکز ...
-
توپخانه
لغتنامه دهخدا
توپخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ )نام میدانی در طهران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
ساتلمیش توپخانه
لغتنامه دهخدا
ساتلمیش توپخانه . [ ت ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . واقع در 11500 گزی شمال باختر میاندوآب و 7 هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به بناب . جلگه ای است و آب و هوای مالاریائی دارد، از زرینه رود مشروب می...
-
امیر توپخانه
لغتنامه دهخدا
امیر توپخانه . [ اَ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس توپخانه . (ناظم الاطباء).
-
جارچیان توپخانه
لغتنامه دهخدا
جارچیان توپخانه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ) جماعتی از مستخدمین توپخانه که تحت سرپرستی توپچی باشی کار میکنند.(تذکرة الملوک چ 2 ص 14). و رجوع به همین کتاب شود.
-
جستوجو در متن
-
راست رو
لغتنامه دهخدا
راست رو. [ ت ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه مواجه . مقابل . محاذی . روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه . (یادداشت مؤلف ).
-
میرآتش
لغتنامه دهخدا
میرآتش . [ ت َ ] (اِ مرکب ) توپچی باشی و داروغه ٔ توپخانه . (ناظم الاطباء). داروغه ٔ توپخانه که قزلباش آن را توپچی باشی خوانند. (آنندراج ). داروغه ٔ توپخانه . (غیاث ) : لشکر اهل سخن را خسروم آرزو، میرآتشم شیخ آذری است .سراج المحققین خان آرزو (از آنند...
-
توپچی باشی
لغتنامه دهخدا
توپچی باشی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) فرمانده توپخانه . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 23 شود.
-
جبخانه
لغتنامه دهخدا
جبخانه . [ ج ُب ْ ب َ ن َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) توپخانه . تجهیزات و اسلحه ٔ جنگی . || اسلحه خانه . (دزی ). در تداول کنونی مردم آذربایجان ، جبه خانه .
-
باروت سازی
لغتنامه دهخدا
باروت سازی . (حامص مرکب ) باروطسازی . عمل و کار شغل باروت ساز : مشرف توپخانه مبلغ بیست تومان مواجب و از جمله ده یک رسوم باروطسازی دویست وشصت وشش دینار و چهار دانگ رسوم داشت . (تذکرةالملوک چ 2 ص 63).
-
باغ گلشن
لغتنامه دهخدا
باغ گلشن . [ غ ِ گ ُ ش َ ] (اِخ )باغی بوده است در تهران که در سال 1281 هَ . ق . در محل میدان توپخانه ٔ قدیم در داخل ارگ تهران با استخرآبی تعبیه شد. (از اطلاعات ماهانه شماره ٔ 69 ص 26).
-
چراغ برق
لغتنامه دهخدا
چراغ برق . [ چ ِ ب َ ] (اِخ ) نام خیابانی از خیابانهای قدیم و مرکزی تهران که از میدان سپه (توپخانه ) بطرف سرچشمه و سه راه امین حضور امتداد یابد. این خیابان نخست به «خیابان چراغ گاز» معروف بوده و اینک به «خیابان امیرکبیر» نام گذاری شده است .
-
توپ بستن
لغتنامه دهخدا
توپ بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گلوله باران کردن جایی را. در زیر آتش توپخانه قرار دادن مکانی را: توپ بستن محمدعلیشاه مجلس شورای ملی را در مبارزه باآزادیخواهان و مشروطه طلبان . رجوع به توپ بندی شود.