کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توهین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توهین
لغتنامه دهخدا
توهین . [ ت َ ] (ع مص ) سست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سست گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضعیف گردانیدن . (از اقرب الموارد). خوار کردن . خوار شمردن . خوارداشت . ضعیف و سست شمر...
-
جستوجو در متن
-
چارمثقالی
لغتنامه دهخدا
چارمثقالی . [ م ِ ] (ص نسبی ) چهارمثقالی . منسوب به چهارمثقال . || کلمه ای که در مورد تحقیر و توهین کسی بر زبان می آورند. نوعی دشنام . فحش و ناسزا.
-
ناحرمتی
لغتنامه دهخدا
ناحرمتی . [ ح ُ م َ ] (حامص مرکب ) در تداول ، بی حرمتی . پاس حرمت دیگران نداشتن . بی ادبی . جسارت . توهین . احترام دیگران را رعایت نکردن .
-
مجبه
لغتنامه دهخدا
مجبه . [ م ُ ج َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) کسی که می گیرد هر چیزی را. (ناظم الاطباء). کسی که هر چیزی را با خشونت می گیرد یاآن که رفتاری توهین آمیز دارد. (از فرهنگ جانسون ).
-
شیرین کاشتن
لغتنامه دهخدا
شیرین کاشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عوام ) کاری را نیکو انجام دادن . || گاه ، تمسخر و توهین را بکار رود: «به به ! شیرین کاشتی !».
-
چلقوز
لغتنامه دهخدا
چلقوز. [ چ َ ] (اِ) فضله ٔ هر نوع مرغ و رجوع به چلغوزشود. || در اصطلاح عامه ، در مقام تحقیر و توهین بافراد خردجثه گفته شود. رجوع به چلغوز شود.
-
کپه گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کپه گذاشتن . [ ک َ پ َ / پ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عوام تعبیری است از خوابیدن با قصد دشنام و توهین به هنگام اوقات تلخی . (از فرهنگ فارسی معین ). کَپَه کردن . کپیدن . رجوع به کپه کردن و کپیدن شود.
-
کوچک کردن
لغتنامه دهخدا
کوچک کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دی دَ ] (مص مرکب ) خرد کردن .تصغیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک و کوچک شدن شود. || مورد توهین و تحقیر قرار دادن . خفیف و حقیر کردن . رجوع به کوچک شدن شود.
-
ورچسوندن
لغتنامه دهخدا
ورچسوندن . [ وَ چ ُ دَ ] (مص مرکب ) ورچساندن . متعدی ورچسیدن . در مقام توهین و تحقیر به کار رود و فقطبا قهر به کار رود و گویند: قهر ورچسونده ؛ قهر کرده . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
دوئل
لغتنامه دهخدا
دوئل . [ ءِ ] (فرانسوی ، اِ) جنگ تن به تن که دو تن به تلافی توهین و اعاده ٔ حیثیت کنندبا شمشیر یا طپانچه یا شلاق و غیره و این رسم سابقاًدر ممالک غربی معمول بود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
داذبنداد
لغتنامه دهخدا
داذبنداد. [ ب ُ ] (اِخ ) منشی آخرین پادشاه اشکانی است که چون نامه ٔ توهین آمیزی به اردشیر بابکان نوشته بود بدست شاپور فرزند او کشته شد.(ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 155).
-
چلغوز
لغتنامه دهخدا
چلغوز.[ چ َ ] (اِ) در تداول عامه ، فضله ٔ مرغ خانگی و کبوتر و نظایر اینها. فضله ٔ مرغ و گنجشک و کبوتر و نظایرآن . فضله ٔ یکباره ٔ ماکیان یا کبوتر. فضله ٔ مرغان و پرندگان . || در اصطلاح عامه ، لغتی است که به مجاز و بر سبیل توهین و تحقیر به افراد کوچک ...
-
شیشکی بستن
لغتنامه دهخدا
شیشکی بستن . [ شی ش َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) اضراط. یعنی به دهان حکایت صوت ضراط کردن و بدان فسوس کردن و خوار شمردن کسی را. با دهان آوازی چون تیز برآوردن ، و بیشتر برای تحقیر کسی کنند. (یادداشت مؤلف ). صدایی شبیه به ضرطه منتها بسیار شدید از دهان برآورد...
-
کنایه آمیز
لغتنامه دهخدا
کنایه آمیز. [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (ن مف مرکب ) کلمه یا عبارتی توأم با کنایه . (از فرهنگ فارسی معین ). آمیخته با گوشه و کنایه . || کلمه یا عبارتی مبنی بر توهین و تعریض . (فرهنگ فارسی معین ) : روی کلمه ٔ کنایه آمیز «شوهرم » با لبخندی طنزآلود... تکیه کرد. ...