کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تومن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تومن
لغتنامه دهخدا
تومن . [ ت َ وَم ْ م ُ ] (ع مص ) افزون شدن فرزندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افزون شدن اولاد و افزونی یافتن نفقه ٔ عیال . (از اقرب الموارد).
-
تومن
لغتنامه دهخدا
تومن . [ م َ] (اِ) قصبه ای را گویند که صد پاره ده در تحت آن باشد و جمع آن تومنات است و بعضی گویند ترکی است . (برهان ). مخفف تومان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). در برهان گوید: جمع تومنات است اگر صحیح گفته باشد ترکی است نه پارسی . (انجمن آرا) (آنندراج ). ...
-
جستوجو در متن
-
تومنی
لغتنامه دهخدا
تومنی . [ م َ ] (اِ) تومانی . پول از طلا یا از نقره معادل ده قران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مخفف تومانی . رجوع به تومن و تومان شود.
-
خاتون
لغتنامه دهخدا
خاتون . (اِخ ) عنوان خاصی که «تومن » یا «بومین خاقان » پیشوای ترکان در چین به زن خود داد. (از شرح احوال رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 180).
-
تومنیة
لغتنامه دهخدا
تومنیة. [ م َ نی ی ِ ] (اِخ ) یکی از شش فرقه ٔ مذهب مرجئة. (از بیان الادیان از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به ابومعاذ تومنی از مردم تومن که گویا قریه ای است از قرای مصر. رجوع به معجم البلدان و الانساب سمعانی شود.
-
شه تیه می
لغتنامه دهخدا
شه تیه می . [ ش ِ ] (اِخ ) لقب تومن خاقان که به اسم ایلی خان نیز معروف است . در سال 557 م . مالک الرقاب ترک شد و به خود عنوان خاقان داد و او هنگام مرگ سه پسر داشت که کوچکترین ایشان شه تیه می بود. (از شرح احوال رودکی ج 1 ص 181، 183).
-
تاپوخان
لغتنامه دهخدا
تاپوخان . (اِخ ) یکی از پادشاهان ترک :... تومن یا بومین خاقان که به اسم «ایلی خان » نیز معروف است در سال 552 م . مرد و پس از او متوالیاًسه پسرش بپادشاهی رسیدند: نخست «خولو» و سپس «سکین »که اسم «موهان خان » باو دادند و از آن پس «تاپوخان » بپادشاهی رسی...
-
مکتوف
لغتنامه دهخدا
مکتوف . [ م َ ] (ع ص ) اناء مکتوف ؛ آوند به کتیف پیوند کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرف بندزده . (از اقرب الموارد). || رجل مکتوف ؛ مردی که دستهای وی را با طناب از پشت محکم بسته باشند. (ناظم الاطباء). کت بسته : تنقوز و تومن را مکتوف از اردو ب...
-
رب
لغتنامه دهخدا
رب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی . (قرآن 260/2)، و چون گفت ابراهیم بپروردگار من بنمای بمن چگونه زنده میگردانی مردگان را، گفت باور نمیداری ؟ گف...
-
سبزه
لغتنامه دهخدا
سبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پر...
-
تطاول
لغتنامه دهخدا
تطاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) گردن دراز کردن بوقت نگریستن به چیزی . (منتهی الارب ). کشیده ایستادن مرد برای نگریستن دور. (از اقرب الموارد). || گردن کشی کردن . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ).گردنکشی و تکبر نمودن . (منتهی الا...
-
باله
لغتنامه دهخدا
باله . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بالِت . نوعی رقص دسته جمعی . رقص با گروه . رقص دسته جمعی که قسمتی از آداب و عادات جمعی را نشان دهد. اساس بالة است این رقصها در بین ملل از ایام قدیم رواج داشت ، مثلا هندوستان توانسته است رقصهای خود را از هزاران سال پیش تا...
-
اسلام
لغتنامه دهخدا
اسلام . [ اِ ] (ع مص ) گردن نهادن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || اسلام آوردن . (منتهی الارب ). مسلمان شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || فروگذاشتن و یاری نادادن کسی را. (منتهی الارب ). خذلان گذاش...
-
ترک
لغتنامه دهخدا
ترک . [ ت ُ ] (ص ، اِ) نقیض تازیک باشد. گویند ترکان از اولاد یافث بن نوح اند. (برهان ). نام طایفه ای است در ترکستان که تاتار و مغول و سایر اتراک از آن طایفه اند و زبان ایشان معین است . (انجمن آرا) (آنندراج ). گروهی از اولاد یافث بن نوح . (ناظم الاطبا...