کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تومان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تومان
لغتنامه دهخدا
تومان . (مغولی ، عدد، اِ) ده هزار. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). کلمه ٔ مغولی به معنی ده هزار است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : از هر ده یک نفر را امیر نُه دیگر کرده و از میان ده امیر یک کس را امیر صد نام نهاده و تمامت صد را د...
-
واژههای مشابه
-
هفت تومان
لغتنامه دهخدا
هفت تومان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوربیابانک شهرستان نایین . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
جستوجو در متن
-
تمان
لغتنامه دهخدا
تمان . [ ت ُ] (اِ) تومان . (ناظم الاطباء). رجوع به تومان شود.
-
کپکی
لغتنامه دهخدا
کپکی . [ ک َ پ ِ ] (اِ) نوعی دینار و تومان که در عهد مغول و تیموریان و صفویان متداول بود. (فرهنگ فارسی معین ). قسمی مسکوک بوده است . (یادداشت مؤلف ) : اوقافی که بر آن بنا مقرر نموده تخمیناً پانصد تومان رایج کپکی باشد. (دولتشاه ذیل ترجمه ٔ احوال ترجم...
-
تمن
لغتنامه دهخدا
تمن . [ ت ُ م َ ] (ترکی - مغولی ، اِ)ده هزار... (غیاث اللغات ). مأخوذ از ترکی ده هزار ومبلغ ده قران . (ناظم الاطباء). رجوع به تومان شود.
-
باخرز
لغتنامه دهخدا
باخرز. [ خ َ ] (اِخ ) (رود...) از شعب هریرود است و از شمال جام گذشته در تومان آقا وارد هریرود میشود.
-
کونه گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کونه گذاشتن . [ ن َ / ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نپرداختن قسمتی کوچک از وامی ومحول کردن به زمان بعد. بقیتی از وام را به وقت دیگر گذاشتن . مبلغی کم از پرداختنی را نپرداختن . ادای بقیه ای از وام را باز برای بار دیگر گذاشتن . پرداختن بقیتی اندک از وام و ا...
-
جرنگی
لغتنامه دهخدا
جرنگی . [ ج ِ رِ ] (ص نسبی ) در تداول عوام ، نقد، عین ، درمی بانگ کننده ، چون بیندازند. (یادداشت مؤلف ): پول جرنگی ؛ پول نقد،بی حواله ، پولی که فی المجلس بدست شخص داده شود: هزارتومان یا صد تومان جرنگی ؛ یعنی هزار یا صد تومان پول نقد. چنانکه صد تومان...
-
تومن
لغتنامه دهخدا
تومن . [ م َ] (اِ) قصبه ای را گویند که صد پاره ده در تحت آن باشد و جمع آن تومنات است و بعضی گویند ترکی است . (برهان ). مخفف تومان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). در برهان گوید: جمع تومنات است اگر صحیح گفته باشد ترکی است نه پارسی . (انجمن آرا) (آنندراج ). ...
-
یامفتی
لغتنامه دهخدا
یامفتی . [ م ُ ] (ص مرکب ) یامفت . رایگان .- پول یا مواجب یامفتی ؛ پول یا مواجب در ازاء هیچ کاری : صد تومان پول یامفتی از من گرفتند. (یادداشت مؤلف ).
-
تومنی
لغتنامه دهخدا
تومنی . [ م َ ] (اِ) تومانی . پول از طلا یا از نقره معادل ده قران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مخفف تومانی . رجوع به تومن و تومان شود.
-
سنگ بر سنگ
لغتنامه دهخدا
سنگ بر سنگ . [ س َب َ س َ ] (اِخ ) گریوه ای است محاذی تومان پیشکین تا کنار آب ارس از ولایت موغان . (از نزهة القلوب ص 90).
-
طبشکری
لغتنامه دهخدا
طبشکری . [ طُ ب َ ک َ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی این موضع را یکی از دهات خرقان از تومان همدان میشمارد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 73).