کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تولید
لغتنامه دهخدا
تولید. [ ت َ ] (ع مص ) از گوسفند، بچه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زاینده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زایانیدن قابله زن حامله را و از گوسفند بچه گرفتن . (از اقرب الموارد). زایانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پروردن . (منت...
-
جستوجو در متن
-
بزادن
لغتنامه دهخدا
بزادن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از: ب + زادن ) تولید شدن . زادن . تولید. (از یادداشتهای دهخدا). رجوع به زادن شود. || تولید کردن . زائیدن . (از یادداشتهای دهخدا) : تا مادرتان گفته که من بچه بزادم از بهر شما من بنگهداشت فتادم . منوچهری .رجوع به زادن و زائیدن...
-
آتش زا
لغتنامه دهخدا
آتش زا. [ ت َ ] (نف مرکب ) که آتش تولید کند.
-
زاییده شدن
لغتنامه دهخدا
زاییده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تولید شدن . بوجود آمدن .
-
زمین زاد
لغتنامه دهخدا
زمین زاد. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زمین زاده . تولید شده از زمین . || تولید یافته ٔ ملک . نتیجه ٔ کشور : مرا مال و نعمت زمین زاد تست هم از داده ٔ تو هم از داد تست . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
عشق آفرین
لغتنامه دهخدا
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کر کردن
لغتنامه دهخدا
کر کردن .[ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول مردم گیلان ، کره کردن . بچه های بسیار تولید کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گنده آروغ
لغتنامه دهخدا
گنده آروغ . [ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب )آروغهای متعفن که بر اثر خرابی معده تولید میشود.
-
کراهت آور
لغتنامه دهخدا
کراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نفخ انگیز
لغتنامه دهخدا
نفخ انگیز. [ ن َ اَ ] (نف مرکب ) غذای باددار. غذائی که خوردنش تولید نفخ در شکم و معده کند.
-
وسوسه کردن
لغتنامه دهخدا
وسوسه کردن . [ وَس ْ وَ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تولید وسوسه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وسوسة شود.
-
ابرکش
لغتنامه دهخدا
ابرکش . [ اَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که ابر تولید کند. که جاذب و جالب ابر باشد. ابرگیر: دریا، جنگل و کوه ابرکش باشد.
-
تپناک
لغتنامه دهخدا
تپناک . [ ت َ ] (ص مرکب ) جائی که تولید تب کند. (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). تبناک . جایی که مورث تب شود. (ناظم الاطباء).
-
پینه برآوردن
لغتنامه دهخدا
پینه برآوردن . [ ن َ / ن ِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تولید شدن پینه و شوخ و کبره . رجوع به پینه شود.