کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تولکی
لغتنامه دهخدا
تولکی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترگور است که در بخش سلوانای شهرستان ارومیّه واقع است و 146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تولکی
لغتنامه دهخدا
تولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) کریزی . کریزکرده : باز تولکی ؛ باز کریزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تولک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای مشابه
-
تولکی تپه
لغتنامه دهخدا
تولکی تپه . [ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردرود است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 770 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قره تولکی
لغتنامه دهخدا
قره تولکی . [ ق َ رَ تُل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔشهرستان ماکو واقع در 20 هزارگزی خاور سیه چشمه و 3500 گزی شمال شوسه ٔ سیه چشمه به قره ضیاءالدین . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 58 تن . آب آن از چشمه و محص...
-
پل تولکی
لغتنامه دهخدا
پل تولکی . [ پ ُ ل ِ ل َ ] (اِخ ) نام پلی درشمال شرقی هرات . (حبیب السیر جزء 3 از ج 3 ص 241).
-
تولکی تپه سی
لغتنامه دهخدا
تولکی تپه سی . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران است که در بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع است . و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
تولک کرده
لغتنامه دهخدا
تولک کرده . [ ل َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کریزکرده . کریزی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تولک و دیگر ترکیبهای آن و تولکی شود.
-
گونلو
لغتنامه دهخدا
گونلو. [ گ َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . در 24هزارگزی شمال قصبه ٔ رزن و 8هزارگزی شمال تولکی تپه قرار گرفته است . کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 900 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی است . محصولات آن غلات ...
-
زیادی
لغتنامه دهخدا
زیادی . (اِخ ) احمدبن مسلم الزیادی ، مکنی به ابوجعفر. از امراء لشکرابوالحسن سیمجور. آنگاه که فخرالدوله علی بویه به خراسان آمد و گذر بر بیهق کرد زیادی خدمت ضیافت او رابجای آورد و چون تولکی عاصی شد امیر خراسان ابوالحسن سیمجور زیادی را به جنگ او فرستاد ...