کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تولة
لغتنامه دهخدا
تولة. [ ت ِ وَ ل َ / ت ُ وَ ل َ ] (ع اِ) جادوئی و تعویذ و فسون دوستی و مهره ٔ فسون دوستی و مهره ٔ فسون که زنان شوهر را بدان شیفته ٔ خود گردانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). مانند تعویذی که زنان سازند تا شویشان ایشان را دوست دارند...
-
تولة
لغتنامه دهخدا
تولة. [ ت ُ وَ ل َ ] (ع اِ) به معنی تولة است . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود. || بلا و سختی . ج ، تولات . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
تولة
لغتنامه دهخدا
تولة. [ ل َ / ت َ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سختی . (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ت َ وَل ْ ل ُه ْ ] (ع مص ) (از: ول ه ) اندوهگین شدن و سرگشته و بی خود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ت ُ وُل ْل ِ ] (ع اِ) تباهی و هلاکت . (ناظم الاطباء): وقع فی وادی توله . بضمتین و کسراللام ؛ یعنی در وادی هلاکت افتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) عملی که برای سفید کردن کرباس کنند. (فرهنگ لغات دیوان البسه ). کرباس را در آب آهک نهند و چند ساعت بگذارند رنگ آن سفید گردد و رخنه های آن پر شود و در دیده ٔ خریدار مرغوب تر نماید : جامه چون در توله است از قنطره در کدینه گشت پا...
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ)گلی باشد که آن را نان کلاغ و خبازی گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گل خبازی و نان کلاغ . (ناظم الاطباء). پنیرک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نان کلاغ . خبازی . (فرهنگ فارسی معین ). || بچه ٔ سگ را نیز گفته اند. (برهان )...
-
توله
لغتنامه دهخدا
توله . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی است که رومی ها به جزیره ای در شمال اروپا، احتمالاً به یکی از جزایر شتلند اطلاق می کردند و آن را انتهای شمالی دنیا می دانستند. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تولس و تولیه شود.
-
توله آر
لغتنامه دهخدا
توله آر. [ ل ِ ] (اِخ ) شهر و بندری است در ماداگاسکار که بر ساحل جنوب غربی این جزیره واقع است و 18000 تن سکنه دارد.
-
جستوجو در متن
-
تولات
لغتنامه دهخدا
تولات . [ ت ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ تُوَلَة. یقال : جأنا بتولاته و دولاته و کذا جاء بدولاه و تولاه ؛ ای بالدواهی . کذا فی النسخ . (منتهی الارب ).تَولات و تولات ج ِ تولة. (از ناظم الاطباء). ج ِ تولة کهمزه بلا و سختی . (آنندراج ). رجوع به توله شود.
-
تولیة
لغتنامه دهخدا
تولیة. [ ی َ ] (اِخ ) دریاچه ٔ بزرگی است که قسمتی از آن در زیر قطب شمال است و در نزدیکی آن ، شهری است که پس از آن آبادی و عمارتی نیست . (از معجم البلدان ). توله . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به توله شود.
-
یودک
لغتنامه دهخدا
یودک . [ دَ ] (اِ) توله سگ و سگ کوچک و یوزل . (ناظم الاطباء). یوذک . یوزل .
-
یوذک
لغتنامه دهخدا
یوذک . [ ذَ ] (اِ) یوذل . توله سگ و سگ کوچک . (ناظم الاطباء). یوزک . رجوع به یوزک شود.