کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تولب
لغتنامه دهخدا
تولب . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) کره ٔ گورخر. (دهار). خرکره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی خرکره ؛ یعنی بچه ٔ خر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || گوساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ام تولب
لغتنامه دهخدا
ام تولب . [ اُ م م ِ ت َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) خر. (منتهی الارب ). اتان (ماده خر). (المرصع).
-
جستوجو در متن
-
صهی
لغتنامه دهخدا
صهی . [ ص ُ هی ی ] (اِخ ) نام اسب نمربن تولب است . (منتهی الارب ).
-
اخطل
لغتنامه دهخدا
اخطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) ابن حمادبن نمربن تولب . شاعریست از عرب .
-
ربیعةبن نمر
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن نمر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن تولب ... از محدثان است . ابن قتیبه وی را در شمار مخضرمان آورده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم شود.
-
اتبع
لغتنامه دهخدا
اتبع. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) تابعتر: و از عبداﷲ محمدبن الفضل البلخی می آید که گفت : اعرف الناس باﷲ اشدهم مجاهدةً فی اوامره و اتبعهم بسنة نبیه . (هجویری ).- امثال :اتبع من تولب ؛ پیروتر از خرکرّه .
-
جحن
لغتنامه دهخدا
جحن . [ ج َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) بطی ءالشباب . (از منتهی الارب ) (صحاح ). || گیاه کوتاه و ضعیف بی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از صحاح ) (از اقرب الموارد) : فأنبتها نباتاً غیر جحن . نمربن تولب (از تاج العروس ).و سکون حاء بجهت تخفیف است .(لسان از تاج ...
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن لقمان بن عاد «من القدماء ممن کان یذکر بالقدر و الریاسةو البیان و الخطابة و الحکمة و الدهاء و النکراء: لقمان بن عاد و لقیم بن لقمان ...» و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و الق...
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) ابن تولب بن زهیربن اقیش العکلی . شاعر مخضرم عرب است . عمری پرتنعم و طولانی کرد و در حدود سال چهاردهم هجرت درگذشت . مردی بخشنده و بذال و صاحب دولت بود. در شعرش احدی را مدح یا هجو نکرد، و پس از بعثت پیغمبر، اسلام آورد و در ایام ...
-
خرکره
لغتنامه دهخدا
خرکره . [خ َ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کره خر. جحش . تولب . جحشة. عیر. عَفا. خُداقی ّ. عِهْو. لَکَع. مِسْحَل . عُطعُط. عِفوَة. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف ) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میردر پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. ...
-
گوساله
لغتنامه دهخدا
گوساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از: گو (= گاو) + ساله (از: سال + َه «پسوند نسبت » دارای یک سال ). (از حاشیه ٔ برهان ). بچه ٔ گاو باشد. (برهان )... در اصل بچه ٔ گاو یکساله باشد. (انجمن آرا). و گو به واو مجهول به معنی گاو هم نوشته اند و هاء برای نسبت...