کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقیف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توقیف کردن
لغتنامه دهخدا
توقیف کردن . [ ت َ /تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن . (ناظم الاطباء). بازداشت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حبس کردن . زندان کردن . به زندان کردن . بازداشتن .
-
جستوجو در متن
-
بازداشت کردن
لغتنامه دهخدا
بازداشت کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ممانعت کردن . (ناظم الاطباء). توقیف کردن . حبس کردن . اِجداع . (منتهی الارب ).
-
واپس داشتن
لغتنامه دهخدا
واپس داشتن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن . توقیف کردن . || منع کردن . (ناظم الاطباء).
-
تأمین کردن
لغتنامه دهخدا
تأمین کردن . [ ت َءْ ک َ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود.
-
دستگیر کردن
لغتنامه دهخدا
دستگیر کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن ، چنانکه دزد یا جانی یا فراری را. اسیر کردن : بسیار زینهار خواستند تا دستگیر کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). بسیار مردم دستگیر کردند. (تاریخ بیهقی ص 493).سواری برون شد شتابان چو تیرکزایشان یکی را کند دس...
-
موقوف کردن
لغتنامه دهخدا
موقوف کردن . [ م َ / مُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک کردن و برطرف کردن . (ناظم الاطباء). || ایستانیدن . واایستانیدن . به ایستادن داشتن . متوقف ساختن . (از یادداشت مؤلف ). || بازایستانیدن . بازداشتن . بازداشت کردن . توقیف کردن . تحت نظر گرفتن وزندانی ساخ...
-
واداشتن
لغتنامه دهخدا
واداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ناگزیر کردن کسی را بر کاری . (از آنندراج ). وادار کردن . مجبور کردن . بداشتن . کُنانیدن . (یادداشت مؤلف ) : بیعت کردم به سید خود و مولای خود... امام قائم بامراﷲ... از روی اعتقاد و از ته دل براستی نیت و اخلاص درونی ... در...
-
بازنشاندن
لغتنامه دهخدا
بازنشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . جلوس دادن . - باز جای نشاندن ؛ بجای اول نشاندن . بحال اول باز گرداندن : و ملک الروم را بگرفت پس آزاد کرد و بازجای نشاند. (فارسنامه ابن البلخی ص 94). || محبوس کردن . توقیف کردن : تا به هرات رسیدیم و برادر ما...
-
ایستادانیدن
لغتنامه دهخدا
ایستادانیدن . [ دَ ] (مص ) توقیف . بازداشتن . || بپای کردن . برپای کردن . برپای داشتن . ایستاداندن : گفت ابوبکر حصیری راو پسرش را خلیفه با جبه و موزه بخانه ٔ خواجه [ خواجه ٔ بزرگ ] آورده و بایستادانید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). و آخرش آن بوده که چو...
-
دست ورنجن
لغتنامه دهخدا
دست ورنجن . [ دَ وَ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دست بند. دستاورنجن . دست برنجن . سوار. دست اورنجن . (جهانگیری ). دستینه . دستواره . (شرفنامه ٔ منیری ). دستوار. اسوار. (مهذب الاسماء). دست ورنج . دست برنجن است که دستینه ٔ طلا و نقره ٔ زنان باشد. (برهان ). جبار...
-
نص
لغتنامه دهخدا
نص . [ ن َص ص ] (ع مص ) برداشتن حدیث را به سوی کسی . (منتهی الارب ). برداشتن حدیث را. (از زوزنی ). رفع حدیث . (فرهنگ خطی ). برگردانیدن حدیث را به سوی کسی که حدیث کرده بود. (از ناظم الاطباء).برداشتن و اسناد دادن حدیث را به کسی . (از متن اللغة). رفع و ...
-
گابی نیوس
لغتنامه دهخدا
گابی نیوس . (اِخ ) سردار رومی است که در ابتدا میخواست به مهرداد سوم کمک کند ولی در این اوان بطلمیوس سیزدهم اولِت . (پادشاه مصر 80 - 51 ق . م .) را تبعه ٔ وی از آن کشور بیرون کرده بودند و او نزد گابی نیوس آمده بود تا کمکی از او گرفته به مصر برگردد. پو...
-
نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
نگاه داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) محافظت کردن . پاسبانی کردن . (ناظم الاطباء). حفظ کردن . پاسبانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). صیانت کردن : و آنجا دژی است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانند که باژ ستانند و راه نگاه دارند. (حدود العالم ). و هر روزی هزار مر...
-
بازداشتن
لغتنامه دهخدا
بازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز...