کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقيع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توقیع
لغتنامه دهخدا
توقیع. [ ت َ ] (ع مص ) نشان کردن بر نامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشان کردن پادشاه بر نامه و منشور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رسم کردن طغرای سلطان بر عهد که به فرمان ، معروف است . (ازاقرب الموارد). نامه را نشان کردن . (دهار). نشان گذاشتن . ن...
-
توقیع احمدی
لغتنامه دهخدا
توقیع احمدی . [ ت َ ع ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام مهر نبوت حضرت رسالت (ص ). (آنندراج ). رجوع به توقیع شود.
-
توقیع کردن
لغتنامه دهخدا
توقیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشان کردن و صحه گذاشتن پادشاه یا رئیس نامه و فرمان را جهت نفاذ و تأکید : دل وی را در باید یافت و نامه نبشت تا توقیع کنم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 81). پس بونصر را گفت که منشور باید نبشت این دو تن را تا توقی...
-
جستوجو در متن
-
تواقیع
لغتنامه دهخدا
تواقیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توقیع. (ناظم الاطباء). ج ِ توقیع سلطان . (از اقرب الموارد). رجوع به توقیع شود.
-
بازشکفتن
لغتنامه دهخدا
بازشکفتن .[ ش ِ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) از هم باز شدن : گل بازشکفت از جبینت توقیع کرم در آستینت . نظامی .و رجوع به شکفتن شود.
-
توقیعزن
لغتنامه دهخدا
توقیعزن . [ ت َ / تُو زَ ] (نف مرکب ) مُهرزن . کسی که مهر رئیس یا سلطانی را بر نامه ها زند، مؤکد ساختن فرمان را : گنج نه گوهر فشان صهبا کش و دستان شنوبارده قصه ستان توقیع زن تدبیر ساز. منوچهری .رجوع به توقیع و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صح ذلک
لغتنامه دهخدا
صح ذلک . [ ص َح ْ ح َ ذا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) درست است این . این صحیح است : مولا شده جمله ٔ ممالک توقیع تو را به صح ذلک .نظامی .
-
حنی
لغتنامه دهخدا
حنی . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) ممال حنا. حناء : هر آن مثال که توقیع تو بر آن نرودزمانه طی نکند جز برای حنی را. انوری .رجوع به حنا و حناء شود.
-
دوارس
لغتنامه دهخدا
دوارس . [ دَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دارس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : رسوم الطلل والدیار الدوارس چو بر صدر منشور توقیع صاحب . (منسوب به حسن متکلم ).
-
موقع
لغتنامه دهخدا
موقع. [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نرم سپرنده ٔ زیر پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه با چکش و مطرقه می زند بر چیزی . || آنکه تیزمی کند کارد و تیغ را. || نشان کننده بر نامه . کسی که توقیع می نویسد بر نامه . (ناظم الاطباء).
-
توقیعات
لغتنامه دهخدا
توقیعات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توقیع. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وضایع، چنانکه توقیعات نوشیروان یا کسری ، وضایع او. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : عدل او نوشیروان گشته ست کاندر وصف اوبیتهای شعر و توقیعات نوشروان بود. عنصری (یادداشت ایضاً)...
-
تاج بک زاده
لغتنامه دهخدا
تاج بک زاده . [ ب َ دَ ] (اِخ ) جعفربک . مؤلف قاموس الاعلام ترک-ی آرد: یکی از مشاهی-ر شع-را و خوشنویسان و اصلاً از اهالی آماسیه و دارای منصب توقیع در دربار سلطنت بود، و به سال 920 هَ . ق . کشته شد و بدون غسل در نزدیک جامع سلطان سلیم مدفون گشت او راس...
-
طاهر محتسب
لغتنامه دهخدا
طاهر محتسب . [ هَِ رِ م ُ ت َ س ِ ] (اِخ ) مافروخی نام وی را در ذیل متقدمان از استادان علم نحو واعراب و تصریف و لغت عرب و فحول شاعران عربی و پارسی و اهل توقیع و انشا آورده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 124 و تاریخ اصفهان مافروخی ص 32 شود.
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) الحروری . از معاصرین جعفربن یحیی . عمروبن مسعدة به وی نامه نوشت و جعفربن یحیی بر پشت آن توقیع کرد: اذا کان الاکثار ابلغ کان الایجاز تقصیراً و اذا کان الایجاز کافیاً کان الاکثار عیّاً. (عقد الفرید ج 4 ص 241).