کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توفیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توفیر
لغتنامه دهخدا
توفیر. [ ت َ ] (ع مص ) دشنام نادادن . یقال : وفر عرضه له . || بسیار بریدن جامه را. || افزودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بسیار گردانیدن و تمام کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
واژههای مشابه
-
توفیر کردن
لغتنامه دهخدا
توفیر کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) دخل کردن . نفع بردن . سود بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم و توفیر کنم . حافظ (از یادداشت ایضاً). || افزودن . افزون کردن خراج و باج و همچنین افزودن ...
-
جستوجو در متن
-
توفیرات
لغتنامه دهخدا
توفیرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ توفیر. رجوع به توفیر شود.
-
عرش پایگاه
لغتنامه دهخدا
عرش پایگاه . [ ع َ ] (ص مرکب ) دارای مرتبه و مقامی بلند. (فرهنگ فارسی معین ). عنوانی که پس ازنام مردی صاحب مقام آرند توفیر و بزرگداشت او را.
-
موفر
لغتنامه دهخدا
موفر. [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) وافر و فراوان و بسیار افزون . (ناظم الاطباء). زیاد کرده شده و بسیار کرده شده . (غیاث ) : نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر آمد و جاه موفرش . خاقانی .هرچند کان عطای موفا شگرف بوددانند کاین ثنای موفرنکوتر است . خاقا...
-
رخنه افتادن
لغتنامه دهخدا
رخنه افتادن . [ رَ ن َ/ ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) سوراخ گشتن . سوراخ شدن . درزپیدا شدن . شکاف خوردن . شکاف برداشتن : در گیلان و بعضی مواضع دیگر آن را [ آن درخت را ] آزادوار گویند و چوب آن محکم باشد و دیر پوسد و رخنه در آن نیفتد. (فلاحت نامه ). || شکست ا...
-
راست قلم
لغتنامه دهخدا
راست قلم . [ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) که قلم راست دارد. که خامه از کجی دور دارد. که جز راست ننویسد.نویسنده ای که محاسب درست و متدین باشد. (از آنندراج ). کاتب و نویسنده ٔ راست و درست نویس ، و محاسب درست حساب . (ناظم الاطباء) : و فرمود تا بهر ولایتی بیتکچی ...
-
عامل
لغتنامه دهخدا
عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره . (المنجد). ضابط. (ناظم الا...
-
واصل
لغتنامه دهخدا
واصل . [ ص ِ ] (ع ص ) پیوسته شونده . (آنندراج ). رسنده . (ناظم الاطباء). || پیوندنده . (آنندراج ) : مدبری را که قاطع ره تست واصلی خوانی از پی توفیر. خاقانی . || رسیده شده و پیوسته شده . متصل شده . وصل کرده شده .(ناظم الاطباء). پیوسته . (از یادداشت مو...
-
ترفیه
لغتنامه دهخدا
ترفیه . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن کار بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آسوده داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رهایِش دادن از غم و اندوه و آسایش دادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). آسودگی و آسایش دا...
-
واجبی
لغتنامه دهخدا
واجبی . [ج ِ ] (ص نسبی ، اِ) نوره . طین . حنازرد. (یادداشت مؤلف ). به اصطلاح مردم تهران نوره که بدان مویها را سترند. (ناظم الاطباء). || وظیفه . روزینه . (غیاث ) (آنندراج ). راتبه . مقرر. (آنندراج ) : میرسد واجبی ما ز نهان خانه ٔ غیب ما چه شرمندگی از...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) ساوجی از نواب خواجه سعدالدین محمد ساوجی معاصر سلطان محمد خدابنده . خواندمیر در ترجمه ٔ احوال وزراء سلطان محمد خدابنده آرد:... در سنه ٔ احدی عشر و سبعمائه خواجه سعدالدین محمد به واسطه ٔ تسویلات شیطانی و تخیلات ن...
-
تقصیر
لغتنامه دهخدا
تقصیر. [ ت َ ] (ع مص ) سست کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوتاهی کردن و با لفظ کردن و افتادن و بستن و رفتن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). سستی و کوتاهی کردن در کاری . (غیاث اللغات )....