کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توغل
لغتنامه دهخدا
توغل . [ ت َ وَغ ْ غ ُ ] (ع مص ) دوردرشدن در زمین . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). و همچنین در علم . (از اقرب الموارد). در صراح نوشته که به معنی دور در شدن و رفتن ؛ یعنی در کاری به مرتبه ٔ کمال رسیدن و مشق کامل داشتن . (غیاث اللغات ). دررفتن...
-
واژههای همآوا
-
توقل
لغتنامه دهخدا
توقل . [ ت َ وَق ْ ق ُ ] (ع مص ) بر کوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دور برشدن بز کوهی ، بر کوه . (زوزنی ). بر کوه برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ومن المجاز: توقل فی مصاعد الشرق . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متوغل
لغتنامه دهخدا
متوغل . [ م ُ ت َ وَغ ْ غ ِ ] (ع ص ) دررونده و دور شونده در شهرها. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که سفر دور و دراز میکند. (ناظم الاطباء). و رجوع به توغل شود.
-
دور درشدن
لغتنامه دهخدا
دور درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تعقر. (المصادر زوزنی ). تعمق . (تاج المصادر بیهقی ). تنوش . (دهار). فروشدن . به عمق و ژرفا شدن . (یادداشت مؤلف ):تعمق ؛ دور درشدن در چیزی . (المصادر زوزنی ). تبحر. تبقر؛ دور شدن در علم . (المصادر زوزنی ). توغل ، ...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ] (ع ص ) مرد میانه نه فربه نه لاغر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راست : طریق قصد؛ ای مستقیم . (اقرب الموارد). راه راست . (نصاب الصبیان ): علی اﷲ قصد السبیل ؛ ای بیان الطریق المستقیم الموصل الی الحق . (اقرب الموارد). راه میان بر. || (ا...
-
طبقات حکما
لغتنامه دهخدا
طبقات حکما. [ طَ ب َ ت ِ ح ُ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهروردی در حکمت اشراق طبقات حکما را بدینسان بیان کرده است : و ایشان را طبقاتی است بدینسان : حکیم الهی متوغل در تاله یعنی حکمت ذوقی بدون توغل در بحث یا حکمت بحثی . و حکیمی که در حکمت بحثی توغ...
-
موتی خان
لغتنامه دهخدا
موتی خان . (اِخ ) نام طنبوری که ابراهیم عادلشاه حاکم بیجاپور داشت و از بس توغل به علم موسیقی داشت ، این همه عزیزش می انگاشت که چون آن را به جایی می بردند در تخت روان می گذاشتند و علم و نقاره و کرنا همراه می بود و امرا او را کرنش می کردند. (از آنندراج...
-
انهماک
لغتنامه دهخدا
انهماک . [ اِ هَِ ] (ع مص ) ستیهیدن و جد و کوشش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جد و کوشش کردن در کاری و مبالغه کردن در آن و ستیهیدن . کوشیدن در کاری و مبالغه کردن در آن و ستیهیدن . (آنندراج ). کوشیدن در کاری و مبالغه کردن در آن . (ناظم الاطباء...
-
اسودنبرگ
لغتنامه دهخدا
اسودنبرگ . [ اِ وِ دِم ْ ب ُ ] (اِخ ) امانوئل . یکی از مؤسسین فرقه ٔ مذهبی در نصرانیت . وی از مردم سوئد و مولد او استکهلم سال 1688 م . و وفات 1772 است . او در ابتدا به توغل در علوم و فنون مشغول بود و در فنون علوم طبیعی و مخصوصاً درعلم معادن یدی طولی...
-
کتاب
لغتنامه دهخدا
کتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ...
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (ع ص ، اِ)دانا. (غیاث ). فرزانه . (مفاتیح العلوم ) (فرهنگ اسدی ). فرزان . خردپژوه . داننده . خردمند. دانشمند. || درست کار. (مهذب الاسماء) (السامی ) (زوزنی ). کننده ٔ کارهای سزاوار. || درست گفتار. (دهار)(السامی ) (مهذب الاسماء). || راست...