کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توع
لغتنامه دهخدا
توع . [ ت َ ] (ع مص ) مسکه یا فله به پاره ٔ نان برگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
طوء
لغتنامه دهخدا
طوء. [ طَوْءْ ] (ع مص ) رفتن . || دور رفتن . (منتهی الارب ).
-
طوع
لغتنامه دهخدا
طوع . [ طَ ] (ع مص ، اِمص ) فرمان برداری . فرمان برداری کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر) (منتهی الارب ). فرمان بردن . (منتخب اللغات ). فرمان کردن . (دهار). منقاد شدن . (منتهی الارب ). اطاعت . فرمانبری . اختیار: بالطوع و الرغبة. مقابل کره . دلخواه : هنوز...
-
طوع
لغتنامه دهخدا
طوع . [ طُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طائع. (منتهی الارب ). رجوع به طائع شود.
-
طوا
لغتنامه دهخدا
طوا. [ طَ ] (اِخ ) نام دیهی از استرآبادرستاق . (مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
-
توا
لغتنامه دهخدا
توا. [ ت َ ] (از ع ، اِ مص / ص ) بمعنی ضایع و خراب و تلف باشد. (برهان ). بمعنی خراب و ضایع باشد. (فرهنگ جهانگیری ). ضایعشده و خراب شده و منهدم و تلف شده . (ناظم الاطباء). تلف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بمعنی هلاک و تلف عربی است . (فرهنگ رشیدی ). رج...
-
توا
لغتنامه دهخدا
توا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
جستوجو در متن
-
تائع
لغتنامه دهخدا
تائع. [ ءِ ] (ع ص ) از تَوع یعنی مسکه یافله بپاره ٔ نان برگیرنده . (از منتهی الارب ). || از تَیع بمعنی بیرون آمدن قی . (منتهی الارب ).
-
مسکه
لغتنامه دهخدا
مسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ) به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء). زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کره ٔ روغن . (لغت فرس اسدی ). کره ٔ روغنی باشد که از سر دوغی گیرند خواه از گاو و خواه از گوس...