کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توسف
لغتنامه دهخدا
توسف . [ ت َ وَس ْ س ُ ] (ع مص ) پوست چیزی واشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پوست از چیزی واشدن . (زوزنی ). پوست از سر ریش بازشدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تقشقش و تقشر پوست . (از اقرب الموارد). || وسف پیدا شدن در شتر، یا در فراخی رسیدن...
-
جستوجو در متن
-
پوست واشدن
لغتنامه دهخدا
پوست واشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بازشدن پوست . برکنده شدن پوست . تقشر. (تاج المصادر بیهقی ). تقوب . تکشؤ. توسف . تقشقش . (از منتهی الارب ).
-
متوسف
لغتنامه دهخدا
متوسف . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ع ص ) پوست کنده و پوست برآورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به توسف شود. || مقشر. || کریز کرده و پشم ریخته . (ناظم الاطباء).