کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توزین
لغتنامه دهخدا
توزین . [ ت َ ] (ع مص ) دل نهادن بر... .وزن نفسه علی ؛ کذا توزیناً، وطنها. (از اقرب الموارد). || سنجیدن و وزن کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سنجش . ج ، توزینات . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
بارسنجی
لغتنامه دهخدا
بارسنجی . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل بار سنجیدن . قپان کردن بار. توزین کردن بار. وزن کردن بار.
-
ناکش
لغتنامه دهخدا
ناکش . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) ناکشیده . نکشیده . وزن ناکرده . وزن ناشده . متاعی وجنسی که آن را توزین نکرده باشند و نکشیده باشند.
-
ترازوداری
لغتنامه دهخدا
ترازوداری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل ترازودار. شغل کسی که در دکانها و کاروانسراها و جز آنها کار توزین اشیاء را بعهده دارد : نسیمش در بها همسنگ جان بودترازوداری زلفش بدان بود.نظامی .
-
چوبداری
لغتنامه دهخدا
چوبداری . (حامص مرکب ) حفاظت و نگهبانی چوب . || عمل و شغل چوبدارکه خرید و فروش گوسفند باشد. || یکی از مشاغل میدان های بارفروشی است . قپانداری . || (اِ مرکب ) حق یا مبلغی که خریدار بعنوان حق توزین به چوبدار (قپاندار) می پردازد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ناکشیده
لغتنامه دهخدا
ناکشیده . [ ک َ/ ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تحمل ناکرده : ای رنج ناکشیده که میراث می خوری بنگر که کیستی تو و مال که می بری . اوحدی مراغه ای .|| وزن ناکرده . وزن ناشده . که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده . رجوع به کشیده شود.
-
بارسکپ
لغتنامه دهخدا
بارسکپ . [ رُ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ترازوی مخصوصی که بوسیله ٔ اتودو گریک فیزیک دان آلمانی اختراع گردید و از این اسباب در فیزیک برای توزین فشار اجسام غوطه ور در گاز استفاده میشود.|| نامی است که سابقاً از طرف بعض فیزیک دانها به میزان الهواء داده شده است...
-
تیزین
لغتنامه دهخدا
تیزین . (اِخ ) لغتی در توزین است که روستائی است به حلب . (از منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگی است از نواحی حلب . (مراصد الاطلاع ) (از معجم البلدان ). نام شهری میان قنسرین و حلب . (ابن بطوطه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از قراء حلب . (از اسماء المؤلفین ج ...
-
بارسنج
لغتنامه دهخدا
بارسنج . [ س َ ] (نف مرکب ) وزّان . قپاندار. (دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. || (اِ مرکب ) بارسنجن . هر چیزی که بدان بار را می سنجند. (ناظم الاطباء). اسبابی که بدان بار را توزین کنند. ترازو. قپان . رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. ...
-
چرب ترازو
لغتنامه دهخدا
چرب ترازو. [ چ َ ت َ ] (ص مرکب ) فروشنده ای که در وزن کردن کالا مشتری را مراعات کند. ترازوداری که جنس خود را هنگام توزین اندکی بیش از وزن مقرربخریدار دهد. || آنکس که عمل خیر او بر عمل شر بچربد. نیکوکاری که در ترازوی سنجش اعمال ، کارهای نیک او سنگین و...
-
چرباندن
لغتنامه دهخدا
چرباندن . [ چ َ دَ ] (مص ) چربانیدن . افزودن مبلغ یا مقدار چیزی . زیاد کردن مقدار جنس را هنگام وزن کردن بقدری که وزن جنس بیشتر از میزان مقرر شود. افزودن جنسی را هنگام توزین بحدیکه جنس بر وزن بچربد. اندکی از میزان قراردادی بر وزن جنس افزودن . سهم کسی ...
-
کیله
لغتنامه دهخدا
کیله . [ل َ / ل ِ ] (اِ) پیمانه باشد که بدان غله و آرد و چیزهای دیگر پیمایند. (برهان ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که کَیله پیمانه ٔ غله و جز آن ، و این مفرس کیل است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه . (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء). پیمانه . (ص...
-
شعار
لغتنامه دهخدا
شعار. [ ش ِ ] (ع اِ) جل اسب . || علامت و نشان اهل جنگ و سفر که یکدیگر را بدان شناسند و آن چیزی است که در وقت جنگ و در تاریکی شب یکدیگر را بدان می شناسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || نشان در حج . طاعت در حج . طاعت...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع اِمص ) شکست . || شکستگی . رخنه . شکاف . (ناظم الاطباء) : ز کسری که در طاق کسری فتادجهان پایه ای در درستی نهاد. نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || هزیمت . || حزن . اندوه . || (اِ) حرکت زیر. کسره . (ناظم الاطباء). رجوع به کسره شود. || چیز...