کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توزیع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توزیع کردن
لغتنامه دهخدا
توزیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی : تا خر از هر که برد، من واخرم ورنه توزیعی کنند ایشان زرم . مولوی . || سرشکن کردن گروهی ، خ...
-
واژههای مشابه
-
حرف توزیع
لغتنامه دهخدا
حرف توزیع. [ح َ ف ِ ت َ / تُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف تکریر عدد. پساوند توزیع. گاف و الف و نون که در پایان اعداد اصلی درآید و آنها رابه عدد توزیعی بدل کند، و معنی تکرار عدد را رساند.شمس قیس در عنوان حرف نسبت و تکریر اعداد گوید: چون به اواخر اع...
-
جستوجو در متن
-
تخس کردن
لغتنامه دهخدا
تخس کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن . بخش بخش به کسان مختلف دادن ، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس .توزیع کردن . پراکندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
قسمت کردن
لغتنامه دهخدا
قسمت کردن . [ ق ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهره کردن . بخش کردن . تقسیم کردن . توزیع کردن : غم هجران به سویّت تر از این قسمت کن کین همه درد به جان من تنها نرسد. سعدی .عشق چون قسمت اسباب معیشت میکردلاله داغی ز میان برد که داغم دارد. قدسی . || نصیب کردن...
-
وابخشیدن
لغتنامه دهخدا
وابخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تقاسم . (منتهی الارب ). توزع . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). قسم . (تاج المصادر بیهقی ). قسمت کردن . (مجمل اللغه ). تقسیم کردن . مقاسمه . تفلیج . فلج . (تاج المصادر بیهقی ):...
-
بخش کردن
لغتنامه دهخدا
بخش کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم کردن . (ناظم الاطباء). تقسیم . اقتسام . قسم . قسمة. (ترجمان القرآن جرجانی ). اقتسام . (تاج المصادر بیهقی ). تقسیم . قسم . توزیع. (دهار). توزیع کردن . بخش کردن . (یادداشت مؤلف ):الاستقسام ، بخش کردن خواستن ....
-
مقارضة
لغتنامه دهخدا
مقارضة. [ م ُ رَ ض َ ] (ع مص ) پاداش دادن . قِراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مجازات کردن . (از اقرب الموارد). || تجارت کردن از مال غیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تجارت کردن با دیگری به اینکه موافق شرطی که با صاحب مال کرده است س...
-
دایره کشیدن
لغتنامه دهخدا
دایره کشیدن . [ ی ِ رَ / رِ ک َ د ] (مص مرکب ) خطی گرد کشیدن . صورت دائره رسم کردن . || شکل دایره بر کاغذ و جز آن احداث کردن . || رسم کردن دایره ای بر صفحه ای و نوشتن اسامی عده ای بر دور آن و استعانت جستن از کمک فقیری یا دستیاری در امر خیر دیگری در ب...
-
انحصار
لغتنامه دهخدا
انحصار. [اِ ح ِ ] (ع مص ) کوتاه شدن و درگنجیدن در چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در تنگنا افتادن . || محدود بودن . مخصوص بودن امری بکسی یا مؤسسه ای . || در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی : انحصار ...
-
منقسم
لغتنامه دهخدا
منقسم . [ م ُ ق َ س ِ ] (ع ص ) بخش بخش شونده . (آنندراج ). بخش بخش شده و قسمت شده . (ناظم الاطباء). تقسیم شده : عقلاگفته اند هر گناه که از مردم صادر شود منقسم است بر چهار قسم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 117). مراتب پیغمبران منقسم به چهار است . (حبیب ال...
-
صابون سلطانی
لغتنامه دهخدا
صابون سلطانی . [ ن ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) توزیع حاکم ، یعنی تقسیم کردن حاکم چیزی را بر جماعتی . (غیاث اللغات ). || گویا صابون سلطانی صابونی بوده که به طرح به کسان میداده اند وچون بد بوده کسی از آنان نمیخریده است : مرد مهمان را گل و باران نشا...
-
عول
لغتنامه دهخدا
عول . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن از راستی و کژی نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : نور باید پاک از تقلید و عول تا شناسد مرد را بی فعل و قول . مولوی .|| چیره شدن بر کسی و گران گردیدن و بی آرام ساختن کسی را. (از من...
-
کدیه
لغتنامه دهخدا
کدیه . [ ک ِدْ / ک ُدْ ی َ ] (معرب ، اِمص ) معرب از کلمه ٔگدا و گدایی فارسی . سؤال . دریوزه . دریوزه گری . (یادداشت مؤلف ) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی . منوچهری .نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی...