کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توزیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توزیع
لغتنامه دهخدا
توزیع. [ ت َ ](ع مص ) وابخشیدن چیزی میان گروهی . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پخش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بخش کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تقسیم کردن : وزع توزیعاً؛ تقسیم کرد آن را. (ناظم الاطباء). قسمت کردن بین کسان . (از اقر...
-
واژههای مشابه
-
توزیع شدن
لغتنامه دهخدا
توزیع شدن . [ ت َ / تُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پخش شدن . قسمت شدن . پراکنده شدن . پاره پاره شدن : یوسف از زن یافت زندان و فشارمن شوم توزیع بر پنجاه دار. مولوی .رجوع به توزیع کردن شود.
-
توزیع کردن
لغتنامه دهخدا
توزیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی : تا خر از هر که برد، من واخرم ورنه توزیعی کنند ایشان زرم . مولوی . || سرشکن کردن گروهی ، خ...
-
حرف توزیع
لغتنامه دهخدا
حرف توزیع. [ح َ ف ِ ت َ / تُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف تکریر عدد. پساوند توزیع. گاف و الف و نون که در پایان اعداد اصلی درآید و آنها رابه عدد توزیعی بدل کند، و معنی تکرار عدد را رساند.شمس قیس در عنوان حرف نسبت و تکریر اعداد گوید: چون به اواخر اع...
-
واژههای همآوا
-
توضیع
لغتنامه دهخدا
توضیع. [ ت َ ] (ع مص ) فرومایه و ناکس گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پنبه ٔ زده در جامه نهادن . (زوزنی ). جبه بردوختن بعد پنبه نهادن در آن . || برهم پیچیدن شترمرغ بیضه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الا...
-
جستوجو در متن
-
حرف تکریر عدد
لغتنامه دهخدا
حرف تکریر عدد. [ ح َ ف ِ ت َ ری رِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف توزیع. رجوع به حرف توزیع شود.
-
موزع
لغتنامه دهخدا
موزع . [ م ُ وَزْ زَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توزیع. پخش شده و پراکنده شده . (ناظم الاطباء).
-
اسیروار
لغتنامه دهخدا
اسیروار. [ اَ سیرْ ] (ص مرکب ) مانند اسیر : تا گردانم اسیروارش توزیع کنم ز هر دیارش .نظامی .
-
غلام پست
لغتنامه دهخدا
غلام پست . [ غ ُ م ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور پست که نامه ها و مراسلات را توزیع میکند. گسی بنده . رجوع به گسی بنده شود.
-
دوگانی
لغتنامه دهخدا
دوگانی . [دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دوگان . دوتایی : من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یگانی دوگانی .منوچهری .
-
تخس کردن
لغتنامه دهخدا
تخس کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن . بخش بخش به کسان مختلف دادن ، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس .توزیع کردن . پراکندن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به مانی . مانوی : حدیث رقعه ٔ توزیع بر تو عرضه کنم چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 127).