کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تورک
لغتنامه دهخدا
تورک . (اِ) نقطه ٔ سپیدی که بر سیاهی یا سپیدی چشم افتد. کوکب . (زمخشری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دانه های سپید که بر چشم دردگین پیدا شود. آبله ریزه ٔ سرخ یا سپید که بر چشم افتد. بَجَّه . نقطه ٔ سرخی از خون بسته در چشم از بیماری چشم با ضربتی . طَرف...
-
تورک
لغتنامه دهخدا
تورک . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگردانیدن پای را بر ستور جهت آسایش یا جهت ترک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانین پای را بر ستور جهت آسایش و یا جهت فرودآمدن . (ناظم الاطباء). منه قولهم : لاترک فان الوروک مصرعة. (منتهی الارب ) (ناظ...
-
واژههای مشابه
-
روباه تورک
لغتنامه دهخدا
روباه تورک . [ تو رَ ] (اِ مرکب ) روباه تربک . (آنندراج ). رجوع به روباه تربک شود.
-
واژههای همآوا
-
طورک
لغتنامه دهخدا
طورک . [ رَ ] (اِخ ) بگفته ٔ صاحب برهان و آنندراج نام یکی از سرداران ضحاک ، ولی پیداست که آن را به اشتباه بر وزن خوبک ضبط کرده اند. رجوع به طُوُرگ شود.
-
طورک
لغتنامه دهخدا
طورک .[ رُ ] (اِخ ) نام کوچه ای به بلخ . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
آب نی
لغتنامه دهخدا
آب نی . (اِخ ) نام رودی میان تورک و شیراز. (از بهار عجم ).
-
آبله ٔ چشم
لغتنامه دهخدا
آبله ٔ چشم . [ ب ِ ل َ / ل ِ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید و در تداول عامه آن را تورک گویند.
-
رکة
لغتنامه دهخدا
رکة. [ رِک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم است از تورک . (از متن اللغة). شراره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تَوَرﱡک شود. || (اصطلاح عروضی ) نزد بلغا آن است که در نظم از جهت استقامت وزن ، متحرکی را ساکن و ساکنی را متحرک کنند و یا متحرکی را که مشدد باشد ساکن کنند و ...
-
متورک
لغتنامه دهخدا
متورک . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) بر سرین نشیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). بر سرین نشسته و بر سرین تکیه کرده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه تکیه میدهد سرین را بروی پاها در نماز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از...
-
روباه تربک
لغتنامه دهخدا
روباه تربک . [ ت ُ ب َ ] (اِ مرکب ) سگ انگور باشد، چه تربک به معنی انگور است و به عربی عنب الثعلب و حب الفنا خوانند. (برهان قاطع). ثمری است و به انواع می باشد و دوایی معروف است و بمعنی انگور روباه است و به کرمانی روباس و به اصفهانی تاجریزی و به هندی ...
-
احضر
لغتنامه دهخدا
احضر. [ اَ ض َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حضور: وقد تورک علی هذا قبل هؤلاء قوم ٌ، کانوا احدّ انیاباً و احضر اسباباً و اعظم اقداراً... فلم یثّم لهم ما ارادوه . (قفطی ).- امثال : اَحضَر من التراب . (مجمع الأمثال میدانی ).|| بسیارشر. (منتهی الارب ). ...
-
بجة
لغتنامه دهخدا
بجة. [ ب َج ْ ج َ ] (ع اِ) قرحه ای که در چشم برآید. (از اقرب الموارد). آبله ریزه که که در چشم برآید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تورک . || خونی که از فصد شتر آید. و از اینجاست حدیث : اراحکم اﷲ من الجبهة و السجة و البجة. (از اقرب الموارد). خون رگ زده ٔ...