کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توراندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توران دخت
لغتنامه دهخدا
توران دخت . [دُ ] (اِخ ) مصحف پوراندخت . رجوع به پوران دخت شود.
-
توران
لغتنامه دهخدا
توران . (اِخ ) دهی از دهستان برزاوند است که در شهرستان اردستان واقع است و 149 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
توران
لغتنامه دهخدا
توران . (اِخ ) دهی است به حران ، از آن ده است سعد عروضی بن حسن و محمد فرازبن احمد. (منتهی الارب ).
-
توران
لغتنامه دهخدا
توران . (اِخ ) نام ترکستان است و بعضی از خراسان و آن از مشرق است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367). ولایت ماوراءالنهر است . (فرهنگ جهانگیری ). ملک ماورأالنهر، منسوب به تور. (فرهنگ رشیدی ). نام ولایتی است بر آن طرف آب آموی ؛ یعنی ماوراءالنهر. (برهان ). ...
-
توران
لغتنامه دهخدا
توران . (اِخ ) شهری است در ویتنام مرکزی (انام ) که امروز آن را دانانگ نامند و 25 هزار تن سکنه دارد. این شهر بندری است که بر کنار خلیج زیبائی واقع است و محصول آنجا برنج و پنبه است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ تورانه شود.
-
توران
لغتنامه دهخدا
توران . (اِخ ) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...
-
غب توران
لغتنامه دهخدا
غب توران . [ غ ُب ْ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک خورالدبیل . (منتهی الارب ).
-
توران پشت
لغتنامه دهخدا
توران پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه است که در بخش نیر شهرستان یزد واقع است و 1165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10).
-
توران خدای
لغتنامه دهخدا
توران خدای . [ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خدای توران . پادشاه توران . فرمانروای توران : مگر شاه ارجاسب توران خدای که دیوان بدندی به پیشش بپای . دقیقی .هیونی فرستاد بگذارد پای بیامد به نزدیک توران خدای . فردوسی .رجوع به توران شود.
-
توران زمی
لغتنامه دهخدا
توران زمی . [ زَ ] (اِخ ) مملکت توران .توران زمین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نبودی دل من بدین خرمی که روی تو دیدم به توران زمی . فردوسی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
توران زمین
لغتنامه دهخدا
توران زمین . [ زَ ] (اِخ ) توران زمی . مملکت توران . سرزمین توران : برفتش سیاوخش و آن را بدیدمر آن را ز توران زمین برگزید. فردوسی .به منشور و فرطوس و خاقان چین بدان نامداران توران زمین . فردوسی .به توران زمین زادی از مادرت هم آنجا بد آرام و آبشخورت ....
-
توران ستان
لغتنامه دهخدا
توران ستان . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ توران . تسخیرکننده ٔ توران . توران گشای . از القاب رستم : ور عدو بیژن شبیخون است شاه رستم توران ستان باد از ظفر. خاقانی .رستم توران ستانست این خلف کز فر اوایلدگزرا ملک کیخسرو میسر ساخته . خاقانی .رجوع ب...
-
توران سرا
لغتنامه دهخدا
توران سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگر کهدمات است که در بخش مرکزی شهرستان رشت واقع است و 345 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
توران کلا
لغتنامه دهخدا
توران کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان رود سفلی است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).