کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تورا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (اِ) قسمی از پرده که درپشت آن بهادران تیراندازی می کنند. (ناظم الاطباء).
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (ازترکی ، اِ) سالار و پیشوا. (ناظم الاطباء).
-
تورا
لغتنامه دهخدا
تورا. (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند گاو را گویند که به عربی بقر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند گاو نر و گاو ماده .(ناظم الاطباء). هزوارش ثورا یا ثوره ، پهلوی گاو . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
واژههای همآوا
-
تورء
لغتنامه دهخدا
تورء. [ ت َ وَرْ رُءْ ] (ع مص ) فراگرفتن زمین کسی را: تورأت علیه الارض ؛ فراگرفت او را زمین . حکاه ابن جنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تورع
لغتنامه دهخدا
تورع . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) پرهیزکاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیزکاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید...
-
جستوجو در متن
-
آنت
لغتنامه دهخدا
آنت . [ ن َ / آن ْت ْ ] (ضمیر + ضمیر) مخفف آن تورا. || (صوت ) زهی . خه خه . خَه . (برهان ).
-
چاکران
لغتنامه دهخدا
چاکران . (اِخ ) از قراء و بلوک تورا و تونیان از بلوکات و مضافات هرات است . (مرآت البلدان ج 1 ص 72).
-
برمایون
لغتنامه دهخدا
برمایون . [ ب َ ] (اِخ ) نام برادر فریدون : از آسپیان پورتورا فریدون بوجود آمد، کسی که از جم انتقام کشید. از او [ یعنی از پور تورا ] دو پسر دیگر که برمایون و کتایون باشند نیز بوجود آمدند. (یشتها ج 1 ص 194).
-
صمیان
لغتنامه دهخدا
صمیان .[ ص َ م َ ] (ع ص ) مرد دلاور راست حمله . دلیر. (مهذب الاسماء). || رسا و ماهر در امور. || (مص ) برجای مردن . || برجستن . || شتاب کردن . || فرودآمدن کسی را کاری . || ما صماک علیه ؛ کدام چیز برداشته است تورا بر وی . || برانگیختن . (منتهی الارب ).
-
فاتوریدن
لغتنامه دهخدا
فاتوریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) توریدن . بمعنی رم کردن و دوررفتن . فاتولیدن . ریشه اش در سنسکریت «تورا» بمعنی تند رفتن و دور رفتن و «فا» مزید مقدم (پیشاوند) است . (فرهنگ نظام ). به یک طرف نگه داشتن . || حذر کردن . || ترسناک شدن . || برطرف کردن . (ناظم ا...
-
هم وثاق
لغتنامه دهخدا
هم وثاق . [ هََ وُ ] (ص مرکب ) هم اتاق . هم حجره : دوستی ، هم وثاقی ازآن ِ وی که بر او عاشق بودی به آهنگ وی بنزد وی آمد. (تاریخ بیهقی ).مهدی امت تویی زآنکه به معنی توراعزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار. خاقانی .ای معبّر مژده ای فرما که دوشم آفتاب در شک...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . [ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) مخفف فی ٔ. سایه ٔ هر چیز پس از زوال . سایه ٔ هر شی ٔ که بعد از نصف النهار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : خوار خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال قصر میمون تورا ناقص از آن گردد فی . انوری .در تموز گرم می بینند دی در شعاع شمس می ب...
-
تنصف
لغتنامه دهخدا
تنصف . [ ت َ ن َص ْ ص ُ ] (ع مص ) سرپوشنه برافکندن زن . (از تاج المصادر بیهقی ). معجر پوشیدن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خدمت کردن . (تاج المصادربیهقی ). خدمت کردن و خدمت خواستن ، از اضداد است . || خواستن آنچه ...