کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توده 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تؤدة
لغتنامه دهخدا
تؤدة. [ ت ُءْ دَ ] (ع اِ) توأد. رجوع به همین کلمه شود.
-
تؤدة
لغتنامه دهخدا
تؤدة. [ ت ُءْ دَ ] (ع اِمص ) تُؤَدَة. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
زلزله
لغتنامه دهخدا
زلزله . [ زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رجفه . لرز. لرزه . لرزش . جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن . بومهین . (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغز...
-
تکویم
لغتنامه دهخدا
تکویم . [ ت َ ](ع مص ) توده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توده توده کردن خاک را و بلند کردن سر توده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عناک
لغتنامه دهخدا
عناک . [ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریگ و شن توده شده .
-
خوزعة
لغتنامه دهخدا
خوزعة. [ خ َ زَ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ جدا از معظم توده ها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
کپه کپه
لغتنامه دهخدا
کپه کپه . [ ک ُپ ْ پ َ / پ ِ / ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) توده توده انباشته . (فرهنگ فارسی معین ).تَل تَل . توده های متعدد و پراکنده گرد هم . کوت کوت .
-
توأدة
لغتنامه دهخدا
توأدة. [ ت ُ ءَ دَ ] (ع اِ) تؤدة.
-
غیصة
لغتنامه دهخدا
غیصة. [ غ َ ص َ ] (ع اِ) توده ٔ ریگ که باد در کناره های دریا تشکیل میدهد، یا توده ٔ ریگ که در آن فروروند. (دزی ج 2 ص 231).
-
دج کردن
لغتنامه دهخدا
دج کردن . [ دَ ک َدَ ] (مص مرکب ) مهر کردن توده ٔ خرمن . با دج نشانها بر توده ٔ غله ٔ نهادن تا چون از آن چیزی بردارند فروریختگی نشان نشانه ٔ برداشتگی باشد. رجوع به دج شود.
-
فیل تل
لغتنامه دهخدا
فیل تل . [ ت َل ل / ت َ ] (اِ مرکب ) توده ٔ چیزی که به قد و قامت فیل باشد. توده ٔ عظیم . (فرهنگ فارسی معین ) (از غیاث ) (آنندراج ).
-
کومة
لغتنامه دهخدا
کومة. [ م َ ] (ع اِ)کومه . توده ٔ خاک بلند برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توده ای از خاک و جز آن و آن را صبره گویند. ج ، کُوُم ، اکوام . (از اقرب الموارد). توده . کپه : یک کپه خاک ؛ یک کومه ٔ خاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جمهرة
لغتنامه دهخدا
جمهرة. [ ج َ هََ رَ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ). || (مص ) گرد آوردن . || توده توده کردن و بلند کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خبر دادن از چیزی بیک طرف و نهان داشتن مقصود از آن خبر. (منتهی الارب ): جمهرت لک الخبر؛ اخبرت بجمهوره . (اقر...
-
شاشا
لغتنامه دهخدا
شاشا. (آرامی ، اِ)توده و کلاف پنبه . انستاس کرملی صاحب نشوءاللغة العربیة گوید «شوشه » کلمه ٔ عامیانه ٔ شامی و معنای آن توده ٔ از هر چیزی است و آن از اصل آرامی «شاشا» بمعنی توده و کلاف پنبه مأخوذ است . (نقود العربیة ص 178).