کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توحش
لغتنامه دهخدا
توحش . [ ت َ وَح ْ ح ُ ] (ع مص ) بربریت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وحشی شدن . (از اقرب الموارد). || ویران و بی اهل و خشک شدن خانه و جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشک شدن زمین . (آنندراج ). ویران شدن منزل و دور شدن مردم از آنجا، یقال : مکان م...
-
واژههای مشابه
-
توحش داشتن
لغتنامه دهخدا
توحش داشتن . [ ت َ وَح ْ ح ُ ت َ ] (مص مرکب ) ترس و وحشت داشتن . (ناظم الاطباء). بیم داشتن . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
توحش کردن
لغتنامه دهخدا
توحش کردن . [ ت َ وَح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیدن و وحشت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
واژههای همآوا
-
توهش
لغتنامه دهخدا
توهش . [ ت َ وَهَْ هَُ ] (ع مص ) پای برهنه رفتن . || گرانبار رفتن . (از اقرب الموارد). || (اِ) سودگی و بی کفشی پای . || رفتار گرانبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
وحشیگری
لغتنامه دهخدا
وحشیگری . [ وَ گ َ ] (حامص مرکب ) بربریت . توحش .
-
بربریت
لغتنامه دهخدا
بربریت . [ ب َ ب َ ری ی َ ] (مص جعلی ) توحش . وحشیگری . بربریة. فاقد تمدن بودن . غیر متمدن بودن . رجوع به بربر شود.
-
بربریة
لغتنامه دهخدا
بربریة. [ ب َ ب َ ری ی َ ] (مص جعلی ) مأخوذ از تازی . منسوب به بربر. (ناظم الاطباء). توحش . وحشیگری . رجوع به بربریت شود.
-
بس
لغتنامه دهخدا
بس . [ ب ِ س س ] (اِخ ) نام قومی قدیمی است که در جنوب خطه ٔ قدیم تراکی نزدیک سلسله ٔ رود «وب » سکونت داشته و به خونخواری و توحش شهرت یافته اند و مرکز ایشان قصبه ٔ «بسایار» بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
متوحش
لغتنامه دهخدا
متوحش . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) خانه و جای ویران و بی اهل . (آنندراج ). ویران و خراب و متروک و بی اهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود. || ترسیده . (ناظم الاطباء). وحشت زده و مرعوب . بد دل شده : لشکر ایشان از استماع این سخن...
-
تأنس
لغتنامه دهخدا
تأنس . [ ت َ ءَن ْ ن ُ ] (ع مص ) انس گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ضد توحش . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خو گرفتن به چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آرام یافتن به چیزی و رفتن وحشت از او. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || انسان گردیدن . (از ا...
-
پیونیا
لغتنامه دهخدا
پیونیا. [ ی ُ ] (اِخ ) از خطه های باستانی شبه جزیره ٔ بالکان است و آن عبارت بوده است از قسمت شمال شرقی مقدونیه و قسمت شمال غربی تراکیه یعنی جهات اسکوب و صوفیه . اهالی آن از اقوام پلاسگ بوده اند و درحال توحش می زیسته و بدلاوری و جسارت بسیار شهرت داشته...
-
پیاروآ
لغتنامه دهخدا
پیاروآ. (اِخ ) نام قومی از اهالی اصلی آمریکای جنوبی که در جمهوری ونزوئلا و اطراف مجرای نهر اورنوک در کمال توحش در جنگلها میگردند و در کوخهای جنگلی پناهنده میباشند، از حیث شکل و سیما باهالی دیگر آمریکای جنوبی شباهت دارند و رنگ بدنشان گندم گون تیره است...