کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توتیای سفالک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توتیای سفالک
لغتنامه دهخدا
توتیای سفالک . [ ی ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ بصری . (الفاظ الادویه ). رجوع به توتیای زرد شود.
-
واژههای مشابه
-
توتیای ابیض
لغتنامه دهخدا
توتیای ابیض . [ ی ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) سولفات دو زنک .(لکلرک از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در لاروس توتیای مطلق را اکسید روی معنی کرده است . رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توتیای احمر
لغتنامه دهخدا
توتیای احمر. [ ی ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سولفات دو فر . (لکلرک از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زاج احمر. (یادداشت ایضاً). رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توتیای ازرق
لغتنامه دهخدا
توتیای ازرق . [ ی ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سولفات مس . (لکلرک از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زاج کبود. (یادداشت ایضاً).
-
توتیای اکبر
لغتنامه دهخدا
توتیای اکبر. [ ی ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از صدف است که آن را به عربی شُنْج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از صدف . (ناظم الاطباء).
-
توتیای انابیبی
لغتنامه دهخدا
توتیای انابیبی . [ ی ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) توتیای قلم . توتیای مزاربی . رجوع به توتیا شود.
-
توتیای بحری
لغتنامه دهخدا
توتیای بحری . [ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) توتیةالبحر. اورسن . بلوط دریائی ... صدفی پوشیده از نک ها . (از دزی ج 1 ص 154). قنفذالبحر. توتیاالبحر. خارپشت دریائی . (از فرهنگ فرانسه - فارسی نفیسی در ذیل اورسن ). حیوانی است دریائی از شاخه ٔ خارپوست...
-
توتیای بصر
لغتنامه دهخدا
توتیای بصر. [ ی ِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بدو چشم روشن شود. (انجمن آرا). رجوع به توتیای چشم و توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توتیای چشم
لغتنامه دهخدا
توتیای چشم . [ ی ِچ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای دیده . سرمه . (ناظم الاطباء). کحل دیده . توتیای بصر : کردم ز سنگ ریزه ٔ ره توتیای چشم تا آنچه کس ندید بدیدم به صبحگاه . خاقانی .سیاهی توتیای چشم از آنست که فراش ره هندوستانست . نظامی .بمعن...
-
توتیای دولت
لغتنامه دهخدا
توتیای دولت . [ ی ِ دَ / دُو ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چاره ٔ کارهای عمومی و ملتی . (ناظم الاطباء).
-
توتیای دیده
لغتنامه دهخدا
توتیای دیده . [ ی ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای چشم . (ناظم الاطباء) : چشم حورا چون شود شوریده ، رضوان بهشت خاک پایش توتیای دیده ٔ حورا کند. منوچهری .رجوع به توتیای چشم و توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توتیای زرد
لغتنامه دهخدا
توتیای زرد. [ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یک نوع سنگی . (ناظم الاطباء). از انواع توتیای معدنی است . رجوع به توتیا و دیگر ترکیبهای آن و الفاظالادویه و سنگ بصری شود.
-
توتیای سبز
لغتنامه دهخدا
توتیای سبز. [ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج سبز. (ناظم الاطباء). رجوع به الفاظ الادویه شود.
-
توتیای غوره
لغتنامه دهخدا
توتیای غوره . [ ی ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیائی است که ادویه ای چند در آب غوره ٔ انگور صلایه کنند و برای تقویت بصارت در چشم کشند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : علاج خویش کن از توتیای غوره ٔ می ترا که دیده به گلهای باغ روشن نیست . وحید (از آ...