کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توانگر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توانگر کردن
لغتنامه دهخدا
توانگر کردن . [ ت ُ / ت َ گ َ ک َ دَ] (مص مرکب ) نیرومند کردن . توانا کردن : به دانش روان را توانگر کنیدخرد را همان بر سر افسر کنید. فردوسی .به داد و دهش دل توانگر کنیداز آزادگی بر سر افسر کنید. فردوسی . || بی نیاز کردن . غنی کردن : قناعت توانگر کند ...
-
واژههای مشابه
-
توانگر شدن
لغتنامه دهخدا
توانگر شدن . [ ت ُ / ت َ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نیرومند شدن . قوی شدن . توانا شدن . پیروز شدن : بزرگان ایران توانگر شدندبسی نیز با تخت و افسر شدند. فردوسی .سپاهش همه زو توانگر شدنداز اندازه ٔ کار برتر شدند.فردوسی . || غنی شدن . مالدار شدن . ثروتمند ...
-
جستوجو در متن
-
تنگی کردن
لغتنامه دهخدا
تنگی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سختی بیرون آمدن . (ناظم الاطباء). || خست . خودداری . امساک کردن : توانگر که تنگی کند در خورش دریغ آیدش پوشش و پرورش . فردوسی .رجوع به تنگ و تنگی و دیگر ترکیبهای این دو شود.
-
استجبار
لغتنامه دهخدا
استجبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درست و نیکوحال گردیدن . (منتهی الارب ). || توانگر شدن . || تکبر و گردن کشی کردن . (غیاث ).
-
غنی کردن
لغتنامه دهخدا
غنی کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توانگر ساختن . بی نیاز کردن . رجوع به غنی شود : آن را که در رکوع غنی کرد بی سؤال درویش را به پیش پیمبر سخاوتش . ناصرخسرو.غنی کرد گردنکشان را ز گنج ز گوهر کشی لشکر آمد برنج . نظامی .غنی کردش از دادن طوق و تاج همش ...
-
رعج
لغتنامه دهخدا
رعج . [ رَ ] (ع مص ) بی آرام شدن . (ناظم الاطباء). || بی آرام کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پی هم درخشیدن برق . (از ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || توانگر کردن خدای ...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملأ. [ م َل ْءْ ] (ع مص ) پر کردن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). پر کردن . مَلاءَة. مِلاءَة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || توانگر و مالدار گردیدن . || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یاری دادن و ه...
-
بی نیازی دادن
لغتنامه دهخدا
بی نیازی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) توانگر کردن کسی را. غیرمحتاج کردن او را : ترا بی نیازی دهم در جهان گشاده کنم گنجهای جهان . فردوسی .ترا بر سران سرفرازی دهم هم از مهتران بی نیازی دهم . فردوسی .بهر آلتی سرفرازیش دادهم از خواسته بی نیازیش داد.فردوسی .
-
جبور
لغتنامه دهخدا
جبور. [ ج ُ ] (ع مص ) نیکو کردن حال کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || توانگر گردانیدن کسی را. || بستم بر کاری داشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || شکسته بستن . (منتهی الارب ). اصلاح کردن استخوان شکسته . (از ناظم ال...
-
ابهار
لغتنامه دهخدا
ابهار. [ اِ ] (ع مص ) شگفت آوردن . || توانگر شدن پس از درویشی . (از منتهی الارب ). || سوختن از گرمای نیمروز. || به نیمروز رسیدن . || با زن بهیره نکاح کردن . || متلون شدن در نرمی خوی و درشتی آن . (منتهی الارب ).
-
پیوند کردن
لغتنامه دهخدا
پیوند کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند زدن .برای بهتر کردن یا عوض کردن ثمر یا گل درختی ؛ بطریقه ٔ معمول قسمتی از درخت دیگر بوی پیوستن . تبنیق . اطعام ، تطعیم ؛ پیوند دادن شاخی به شاخی دیگر. (منتهی الارب ). || متصل کردن . وصل کردن : پیو...
-
اغناء
لغتنامه دهخدا
اغناء. [ اِ ] (ع مص ) بی نیاز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن . توانگر گردانیدن . (المصادر زوزنی ). نائب بسنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفایت کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی...
-
بی نیاز کردن
لغتنامه دهخدا
بی نیاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مستغنی کردن . (ناظم الاطباء). توانگر کردن . غیرمحتاج کردن . اغناء. (منتهی الارب ) : اگر ازمن تو بد نداری بازنکنی بی نیاز گاه نیاز. ابوشکور.میان یلان سرفرازت کنم ز سیم و درم بی نیازت کنم . فردوسی .اگر کرد یزدان ترا...