کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توآم
لغتنامه دهخدا
توآم . [ ت ُ ] (ع اِ) ج ِ توأم . (ناظم الاطباء) (اقرب ال-م-وارد). رج__وع ب-ه تواءَم شود.
-
توآم
لغتنامه دهخدا
توآم . [ ت ُ] (اِخ ) نام قصبه ٔ عمان است از جانب ساحل ، و مروارید توآمیه منسوب بدین قصبه است . رجوع به الجماهر فی معرفةالجواهر بیرونی و معجم البلدان و تؤامیة شود.
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (اِخ ) قبیله ای از حبش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (اِخ ) منزلی است مر جوزا را. (منتهی الارب ). برج جوزا. (ناظم الاطباء). صاحب صبح الاعشی نویسد : مردمان از توأم به جوزا تعبیر کنند لیکن حسین بن یونس حاسب در کتاب خود که «هیئة الصور الفلکیة» نام دارد گوید مردم در این تعبیر بخطا رفته ...
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (ع اِ) (از «ت ٔم » یا «ؤم »)بچه ٔ هم شکم . بچه ٔ دوگانه . (دهار). هم شکم . (زمخشری ) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (مهذب الاسماء). یکی از دو تن که به یک شکم زاده شده اند. همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). همزاد، دو باشد یا زائد از آن ، ...
-
بادام توأم
لغتنامه دهخدا
بادام توأم . [ م ِ ت َ / تُو اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )بادام دومغز. رجوع به بادام دومغز شود : فلک از رشک نگذارد بحال خود دو همدم رابسنگ از یکدگر سازد جدا بادام توأم را. اثیر شیرازی (از فرهنگ ضیاء). || کنایه از اندام نهانی زن باشد. توفیق گوید : مپ...
-
توأم شدن
لغتنامه دهخدا
توأم شدن . [ ت َ / تُو ءَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متصل و مخلوط و یکی شدن . آمیخته شدن . امتزاج .
-
توأم شرقی
لغتنامه دهخدا
توأم شرقی . [ ت َ ءَ م ِ ش َ ] (اِخ ) یکی از توأمان که به سمت شرقی جای دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توأمان (جوزا) و ماده ٔ بعد شود.
-
توأم غربی
لغتنامه دهخدا
توأم غربی . [ ت َ ءَ م ِ غ َ ] (اِخ ) یکی از توأمان که به سمت غربی جای دارد. رجوع به ماده ٔ قبل و توأمان شود.
-
ز باغ توام
لغتنامه دهخدا
ز باغ توام . [ زِ غ ِ ت ُ اَ ] (جمله ) از کنایات است . یعنی آفریده ٔ توام . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
جستوجو در متن
-
همسر کردن
لغتنامه دهخدا
همسر کردن . [ هََ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قرین ساختن . روبه رو کردن : در پای توام به سرفشانی همسر مکنم به سرگرانی .نظامی .
-
انگلک کردن
لغتنامه دهخدا
انگلک کردن . [ اَ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، با انگشت و دست چیزی را کاویدن . ور رفتن با چیزی با انگشت .(از یادداشتهای مؤلف ). || دخالت کردن درکاری (توأم با بهم زدن آن ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
دکلامه کردن
لغتنامه دهخدا
دکلامه کردن . [ دِ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطعه ای را با صدای بلند و آهنگ توأم با اطوار متناسب از بر خواندن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دکلاماسیون و دکلامه شود.
-
اتآم
لغتنامه دهخدا
اتآم . [ اِت ْ ] (ع مص ) توأم زادن . دو فرزند بیک شکم آوردن . دو بیک شکم زادن . (زوزنی ). دوگانه زادن . دوغلو زائیدن . || ذبح کردن گوسپند تئمه . || افضاء مراءة.