کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملامت بار
لغتنامه دهخدا
ملامت بار. [ م َ م َ ] (نف مرکب ) توأم با ملامت . توأم با عتاب و سرزنش : سخنان ملامت بار.
-
توأمین
لغتنامه دهخدا
توأمین . [ ت َ ءَ م َ ] (ع اِ) توأمان . تثنیه ٔ توأم . همزادان . سلمان . دو همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توأم و توأمان شود.
-
نکبت بار
لغتنامه دهخدا
نکبت بار. [ ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) توأم با نکبت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مهرآمیزی
لغتنامه دهخدا
مهرآمیزی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) آمیختگی به مهر. توأم بودن با مهر و محبت و دوستی .
-
مرگناک
لغتنامه دهخدا
مرگناک . [ م َ ] (ص مرکب ) توأم با مرگ . مرگ آور.
-
عیب شمار
لغتنامه دهخدا
عیب شمار. [ ع َ / ع ِ ش ُ ] (نف مرکب ) عیب شمارنده . آنکه عیب ها و نقائص دیگران برمی شمارد : من که چنین عیب شمار توام در بد و نیک آینه دار توام .نظامی .
-
زهما
لغتنامه دهخدا
زهما. [ ] (اِ) عاشق باشد . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 18) : عبدای توام مریز مر عبدا رازهمای توام میاکشان زهما را. قریحی (از لغت فرس ایضاً).
-
نازبستر
لغتنامه دهخدا
نازبستر. [ ب ِ ت َ ](اِ مرکب ) بستر راحت . بستر لطیف و نرم : گه چوب آستان توام نازبالش است گه خاک بارگاه توام نازبستر است .اثیرالدین اخسیکتی .
-
مفتکر
لغتنامه دهخدا
مفتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) فکرکننده . اندیشه کننده : مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه چیز غافلم . سعدی .و رجوع به افتکار شود.
-
تؤامیة
لغتنامه دهخدا
تؤامیة. [ ت ُ آ می ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) دانه ٔ مروارید، منسوب است به شهر تؤام . (منتهی الارب ). رجوع به الجماهر ص 107 و توأمیة و توآم شود.
-
توأمیة
لغتنامه دهخدا
توأمیة. [ ت َ ءَ می ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) مروارید و لؤلؤ. (ناظم الاطباء). نام مروارید است به نسبت توآم که ساحلی از عمان است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توآم و تؤامیة شود.
-
شماتت آمیز
لغتنامه دهخدا
شماتت آمیز. [ ش َ ت َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به شماتت . توأم با شماتت .
-
فارص
لغتنامه دهخدا
فارص . [ رِ ] (اِخ ) او فارص بن یهودا و توأم زارح است و او پدر خانواده ٔ عظیمی میباشد که آنها را فارصیان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
آبه
لغتنامه دهخدا
آبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) لیزابه و لعابی که با جنین توأم برآید از شکم مادر. سخد. شاهد. نخط.
-
تبلیغاتی
لغتنامه دهخدا
تبلیغاتی . [ ت َ ] (ص نسبی ) از نظر تبلیغات . از جهت تبلیغ: نطق های تبلیغاتی . || در تداول عامه ، اغراق آمیز. توأم با گزافه .