کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توالی
لغتنامه دهخدا
توالی . [ ت َ ] (ع اِ) (از «ت ل و») سرین ها و کفلهای اسب و یا دم و هر دو پای آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَعجاز. (اقرب الموارد). || دنبالهای هودج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبالهای خیل : التوالی من الخیل ؛ مآخیرها. (از اقرب الموارد).
-
توالی
لغتنامه دهخدا
توالی . [ ت َ ] (ع مص ) پیاپی شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تتابع. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). یقال : توالی علیه شهران ؛ ای تتابعا وتوالت علی َّ کتب فلان ؛ اذا تتابعت . (اقرب الموارد).- علی التوالی ؛ پی درپی . پ...
-
واژههای مشابه
-
توالی بروج
لغتنامه دهخدا
توالی بروج . [ ت َ ی ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توالی البروج . در اصطلاح نجومی توالی از حمل به ثور تا به حوت است . و خلاف توالی از حوت تا به ثوراست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بیرونی آرد: هرگاه از برجی گیری سوی آن برج که به پهلوی اوست ... مثلا...
-
خلاف توالی
لغتنامه دهخدا
خلاف توالی . [ خ ِ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خلاف توالی بروج ، عکس توالی بروج . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به توالی بروج درین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
شصت تیر
لغتنامه دهخدا
شصت تیر. [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توالی تیرها این نام بدین سلاح داده اند. مسلسل . میترایوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسلسل شود.
-
یکی یکی
لغتنامه دهخدا
یکی یکی . [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ق مرکب ) یکی پس از دیگری . به توالی . پی هم . || فرداً فرد. هریک جداجدا. یکی بعد دیگری .
-
تالیة
لغتنامه دهخدا
تالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث تالی ، ج ، توالی . (المنجد). رجوع به تالی شود.
-
ریتم
لغتنامه دهخدا
ریتم . (فرانسوی ، اِ) توالی ضربات آهنگ که برای موزون کردن نوای موسیقی به کار می رود. ضرب . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (علامت اختصاری ) رمز است از «رُوی عن »؛ از فلان روایت شد: عن زرارة، عن حنان ... و روایتی را که از چند کس به توالی باشد مُعَنعن گویند.
-
موس موس
لغتنامه دهخدا
موس موس . (اِ صوت ) حکایت آواز و صوت لبها که بهم آید و نفس آرام و به توالی به درون کشیده شود خوشایند کودک یا جلب توجه او را.
-
خداوند هفته
لغتنامه دهخدا
خداوند هفته . [ خ ُ وَ دِ هََ ت َ /ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است نجومی و ابوریحان آنرا چنین آورده : فامّا خداوند هفته آن است کی آن روزهاء گذشته از وقت مولد بازبگیری و هفتگان فکنی و یاذداری کی جند بار اوفتاد و آن را از طالع اصل مولد بشمری...
-
متوانی
لغتنامه دهخدا
متوانی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مانده و سست گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آهسته و سست و کاهل و ضعیف و مانده . (ناظم الاطباء). || کوتاهی کننده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توالی شود.
-
دئلی
لغتنامه دهخدا
دئلی .[ دُ ءَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دئل (دؤل ) و بقول مبرد منسوبست به دول که از ماده ٔ «دُیل » مأخوذست . و دُیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی ).