کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهییج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهییج
لغتنامه دهخدا
تهییج . [ ت َ ] (ع مص ) برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برآغالیدن . برآغالانیدن . افژولیدن . انگیختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یقال : هیّج بینهما الشر. (اقرب الموارد) : و ...
-
جستوجو در متن
-
تهییض
لغتنامه دهخدا
تهییض . [ ت َ ] (ع مص ) تهییج . (اقرب الموارد). رجوع به تهییج شود.
-
بینگیختن
لغتنامه دهخدا
بینگیختن . [ ی َ گی ت َ] (مص ) انگیختن . انگیزاندن . رجوع به انگیختن شود.- بینگیختن بر ؛ تهییج کردن بر. (یادداشت مؤلف ).
-
رقت آور
لغتنامه دهخدا
رقت آور. [ رِق ْ ق َ وَ ] (نف مرکب ) رقت انگیز. که حس ترحم برانگیزد. که حس شفقت و دلسوزی تهییج کند. که شخص را به حال رقت و تأثر آورد. (یادداشت مؤلف ).که دل سوزاند. رجوع به رقت آوردن و رقت انگیز شود.
-
محرکة
لغتنامه دهخدا
محرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث محرک . رجوع به محرک شود.- ادویه ٔ محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه .- علت محرکة ؛ علت فاعله . رجوع به فاعله شود.
-
شغب
لغتنامه دهخدا
شغب . [ ش َ / ش َ غ َ ] (ع مص ) برانگیختن فتنه و شر را بر قومی . (ناظم الاطباء). تهییج شر. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). برانگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: شغیهم و شغب علیهم و شغب بهم ؛ یعنی شر را بر ایشان...
-
تحریک آمیز
لغتنامه دهخدا
تحریک آمیز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) مهیج . که با هیجان و تحریک آمیخته باشد. که موجب برانگیختگی و هیجان باشد. تهییج کننده ، و معمولاً تهییجی که مخالف آرامش و نظم اجتماع باشد: فلان ، نطقی تحریک آمیز کرد. سخنان تحریک آمیز او مرا بر آن کار واداشت .
-
اشلگل
لغتنامه دهخدا
اشلگل . [ اِ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) فریدریش (1772 - 1829 م .). شاعر آلمانی و برادر اوگوست اشلگل . اشعار بسیار و آثاری درباره ٔ ادبیات و فلسفه و تاریخ از خود به یادگار گذاشت .شهرت وی مخصوصاً مدیون اشعار پرهیجانی است که بقصد تحریک و تهییج آلمانها برای جلوگیر...
-
تهیج
لغتنامه دهخدا
تهیج . [ ت َ هََ ی ْ ی ُ ] (ع مص ) برخاستن باد و گرد و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). گرد برخاستن . (زوزنی ). برخاستن باد و غبار و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || برانگیخته گردیدن و جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)...
-
شغب
لغتنامه دهخدا
شغب . [ ش َ /ش َ غ َ ] (ع اِمص ) تباهی . || فتنه . (ناظم الاطباء). || گستاخی . (ناظم الاطباء). || تهییج مردم به فتنه و شر، چنانکه سپاهیان رابه انقلاب و قیام . (از اقرب الموارد). || نزاع و خصومت . || شکایت . (ناظم الاطباء).- ذات شغب ؛ زنی که امتناع ک...
-
الهاب
لغتنامه دهخدا
الهاب . [ اِ ] (ع مص ) برافروختن آتش . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شعله ور کردن آتش . (از اقرب الموارد). || نیک دویدن اسب . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاختن اسب چنانکه گرد برا...
-
ام الخیر
لغتنامه دهخدا
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) بنت حریش بن سراقه یا رقیه . از تابعین زنان کوفه و بسخنوری و فصاحت و هوش معروف و ازطرفداران علی بن ابی طالب (ع ) بود و در جنگ صفین لشکرعلی را بضد معاویه تهییج و ترغیب میکرده است . رجوع به ریحانة الادب ، ج 6 ص 219 و...
-
پذرفت
لغتنامه دهخدا
پذرفت . [ پ ِ رُ ] (اِ) تعهّد. وعد. ضمان : بعد از مدتی بتماشای هرات رفت در نظرش خوش آمد آنجا فروکشید امیران او را هوای زن و بچه بود امیرنصر نه عزم بخارا کردی و نه امیران را دستوری دادی که بخانه روند و یا زن و بچه به هرات آورند امیران از طاقت طاق شدند...
-
برآغالانیدن
لغتنامه دهخدا
برآغالانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اغراء. تدریب . تقریش . (منتهی الارب ). تأریش . اضراء. تحریش . تحریض . تهییج . برانگیزاندن . برانگیختن . بعدها این کلمه را بجای فعل متعدی استعمال کرده اند ولی قدما از برآغالیدن تعدی را میخواسته اند. (یادداشت مؤلف ...