کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهمت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهمت کردن
لغتنامه دهخدا
تهمت کردن . [ ت ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهمت انداختن . تهمت بستن . (مجموعه ٔ مترادفات ). تهمت زدن . تهمت نهادن . (ناظم الاطباء). متهم کردن . دروغ بستن : شیر خدای را چو مخالف شود کسی هرگز مکن مگر به خری هیچ تهمتش . ناصرخسرو.اگر تهمتم کرد نادان چه با...
-
واژههای مشابه
-
تهمت بردن
لغتنامه دهخدا
تهمت بردن . [ ت ُ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان بد بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر وی هیچ تهمت مبر و میل از شک بسوی تیقن کن . (تاریخ بخارا، یادداشت ایضاً). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهمت آلود
لغتنامه دهخدا
تهمت آلود. [ ت ُ م َ ] (ن مف مرکب ) تهمت زده . تهمت کش .تهمتی ، قریب به معنی هم . (آنندراج ). بدنام و منسوب به گناه و عیب و بدگمان . (ناظم الاطباء) : نیستم یکدم جدا از تو عبث تهمت آلود جدائی گشته ام . منیر (از آنندراج ).رجوع به تهمت آلوده شود.
-
تهمت آلوده
لغتنامه دهخدا
تهمت آلوده . [ ت ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متهم . تهمت آلود : چهره و رنگ و رخ و عادت آبا سپرندتهمت آلوده نگردند به دیگر نسبی . منوچهری .رجوع به تهمت و تهمت آلود شود.
-
تهمت پذیر
لغتنامه دهخدا
تهمت پذیر. [ ت ُ م َ پ َ ] (نف مرکب ) قابل تردید. انکارپذیر. تردیدپذیرنده : مبارکا خدایی که در سختی و نرمی احکام او تهمت پذیر نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهمت زده
لغتنامه دهخدا
تهمت زده . [ ت ُ م َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تهمت آلود. (از آنندراج ). دارای بهتان و بدنام . (ناظم الاطباء). ظنین . متهم : و از جای تهمت زده پرهیز کن . (منتخب قابوسنامه ص 30).جائی منشین که چون نهی پای تهمت زده خیزی از چنان جای . امیرخسرو.از تهمت زد...
-
تهمت کش
لغتنامه دهخدا
تهمت کش . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) مفتری و بدگمان و بدگو و بدگمان شده . (ناظم الاطباء). || کشنده و تحمل کننده ٔ بهتان . کسی که سخن بهتان را بر خود هموار سازد : رفته ام از خود وتهمت کش آسودگیم حیرت آیینه ام کاش طپیدن باشد. میرزا بیدل (از آنندرا...
-
تهمت گاه
لغتنامه دهخدا
تهمت گاه . [ ت ُ م َ ](اِ مرکب ) موضع تهمت . مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جایی که شخص را به گناه نکرده آلوده و متهم میسازد. رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خط تهمت
لغتنامه دهخدا
خط تهمت . [ خ َطْ طِ ت ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که دشمنان نویسند و حاوی تهمت و افتراء باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تهمت و افتراء : خط تهمت دشمنان زبون سرانجام شستی بر آن پاک خون .؟
-
تهمت کرده شده
لغتنامه دهخدا
تهمت کرده شده . [ ت ُ م َ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهتان زده شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
طوخ
لغتنامه دهخدا
طوخ . [ طَ ] (ع مص ) تهمت کردن کسی را به قول یا به فعل . (منتهی الارب ). تهمت کردن به چیزی بد از گفتار و کردار. (منتخب اللغات ).
-
اتهام
لغتنامه دهخدا
اتهام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی . ازنان . افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن . (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن . بدنام شدن .
-
ازنان
لغتنامه دهخدا
ازنان . [ اِ ] (ع مص ) گمان بردن بکسی نیکی یا بدی را. || تهمت کردن . (منتهی الارب ). اتهام .متهم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). متهم گردانیدن . (زوزنی ). تهمت زدن . تهمت افکندن . اتهام . زَن ّ. زنون .